از وقتی یادم می آید، در مدارس معلمان انشا، به دانش آموزان یک سری موضوعات ثابتی را می دادند و تنوع و تفاوت تنها در دیدگاه دانش آموزان بود. موضوعاتی مانند: 

ـ علم بهتر است یا ثروت؟     

ـ دوست دارید در آینده چکاره شوید؟     

ـ تعطیلات تابستان خود را چگونه گذراندید؟ 

     یا بعضی شعرهای معروف که ضرب المثل شده اند؛ مانند: 

ـ میازار موری که دانه کش است          که جان دارد و جان شیرین خوش است     

ـ تو نیکی می کن و در دجله انداز          که ایزد در بیابانت دهد باز     

ـ توانا بود هر که دانا بود          ز دانش دل پیر برنا بود     

ـ بخور تا توانی به بازوی خویش          که سعیت بود در ترازوی خویش     

ـ چون شیر به خود سپه شکن باش          فرزند خصال خویشتن باش!     

     نکته ی جالب این بود که بسیار ی از ما نه درست خواندن شعر را بلد بودیم و نه معنای آن را می فهمیدیم. اما خدا برکت بدهد به پدران و مادران باسواد که در گذشته کمیاب بودند و به بچه های خود، در فتح این قله های درسی، کمک های شایانی می کردند.

     گاهی اوقات هم برادران و خواهران یا همسرانشان به میدان می آمدند و انشاهای عالی می نوشتند، طوری که معلم محترم از شنیدن آن ـ که اغلب غلط و اشتباه خوانده می شد ـ لذت می برد و گاه خانواده مجبور می شدند، دست به دامان یکی از بستگانی شوند که سواد بالایی داشت و با این که ابدا با او رفت و آمدی نداشتند، اما یک وعده شام او و خانواده اش را دعوت می کردند و سنگ تمام می گذاشتند تا یک انشای خوب بنویسد و فرزندشان در این درس نمره ی عالی بیاورد.

     این تلاش ها همه در خانواده هایی دیده می شد که به درس و سواد اهمیت می دادند؛ اما ماجرا در بقیه ی خانواده ها زیاد جدی نبود و بچه ها با کمک خواهران و برادران و هم کلاسی ها، انشای دست و پا شکسته ای می نوشتند تا از نمره ی تک در امان باشند و اصلا به دنبال نمره ی بالا نبودند.

     این رویدادها در سال های اخیر، هنگام حل کردن پیک نوروزی یا بهاری دیده می شد. سوالات این پیک ها نه تنها از سواد بچه ها، بلکه از سواد پدر و مادرها و بسیاری از فامیل هم فراتر و بالاتر بود و در دید و بازدیدهای عید نوروز به دست کاردان دانشجویان تیزهوش یا معلمان محترم فامیل سپرده می شد تا پاسخ داده شود، زیرا خانم یا آقا معلم گفته بود، بهترین پیک به منطقه فرستاده می شود و جایزه ی ویژه دارد و به قول معروف چنان پیاز داغش را زیاد کرده بود که بچه ها فکر می کردند، جایزه ی ویژه یعنی یک دستگاه خودرو که بانک ها تبلیغش می کردند!

     حال از آن روزها و آن تلاش های جمعی تنها خاطره ای کمرنگ در پستوهای ذهن افراد باقی مانده و دوره ای پر افت و خیز از رشد ادب و فرهنگ و علم کشورمان را فرایاد می آورد. یاد آن دوران شیرین به خیر باد!