۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آقا» ثبت شده است

ثروتمند با ایمان ...؟!


سلام و روزگارتون به خیر و شادی!


     شما یک آدم پولدار هستید یا فقیر یا متوسط...؟! از وقتی یادم می آمد؛ به ما گفته بودند آدم های پولدار را مثل قارون زمان حضرت موسی (ع) ببینیم، که از راه نادرست و حرام و خوردن مال مردم به این ثروت رسیده اند و من هم در آن سنین باورم شده بود که: « پول و ثروت حلال هیچ وقت روی هم جمع نمی شود و با آن نمی توان کار خیر انجام داد! »


     این عقیده ی من پابرجا بود تا وقتی که چند سال بعد دوستی از من دعوت کرد، به یک جلسه ی مذهبی و دعا بروم. وقتی سر قرار حاضر شدم و راه افتادیم، به من گفت: « قول می دم تا به امروز چنین جلسه ای ندیده و نرفته باشی! »


     من چیزی نگفتم و راه افتادیم. وقتی رسیدیم، وارد یک آپارتمان دو طبقه شدیم و به طبقه ی دوم رفتیم. طبقه ی اول خانم ها بودند. در آن جا همه جور آدمی از هر طبقه ی اجتماعی بود. بعد از چند دقیقه مراسم دعا شروع شد و بعد از دعا یک آقای محترم ـ که من نمی شناختم ـ سخنرانی کرد.


     مراسم دعا خیلی خوب و دلچسب بود، اما سخنرانی عالی بود! بعد از پایان سخنرانی سفره ای کوچک پهن شد و برای نیازمندان گل ریزان شد و هر کس بسته به توان مالی خودش مبلغی کمک کرد! بعد هم شام دادند و مراسم تمام شد. بانی مجلس که یک کاسب بازاری بود، جلوی در ورودی ایستاده بود و با وجود سن بالا، با احترام به همه خوش آمد می گفت.


     بعدها که کمی سنم بالاتر رفت، در بین اطرافیان کسانی را دیدم که با زحمت و تلاش به ثروت رسیده بودند و این مسئله ذره ای در رفتار و اعمال و برخوردشان تاثیر نگذاشته بود! تازه آن وقت فهمیدم اگر انسان بخواهد، می تواند به یاری خدا، هم ثروتمند باشد و هم انسان بماند و این مطلب غیر ممکن نیست!


     آرزو می کنم مال و ثروت دنیا در دستانتان و عشق به پروردگار عالم در دلتان خانه کند! حق نگهدارتان!


۲۹ آذر ۹۷ ، ۲۰:۴۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

گفتمان سرنوشت


     یادم هست، وقتی برای خواستگاری به منزل پدرخانمم رفتیم؛ بعد از صحبت های مهم بزرگترها نوبت رسید، به صحبت های من و خانم! چون دو اتاق داشتند که با یک در چوبی از هم جدا می شد، درها باز شده بود و آقایان در اتاق جلویی و خانم ها در اتاق پشتی نشسته بودند.

     بنابراین تنها جایی که برای صحبت باقی می ماند، آشپزخانه بود. ما رفتیم و آن جا نشستیم و چهار پنج دقیقه به در و دیوار و بعد به هم نگاه کردیم. اما از هیچ کداممان صدایی در نیامد. بزرگترها به مسائل سیاسی و اجتماعی رسیده بودند که من شروع کردم و از خانم خواستم، اگر مطلبی دارند بگویند. ایشان با تعارف، دوباره توپ را به زمین من انداخت و بالاخره من شروع کردم.

     تکیه ی من روی دو مطلب بود؛ (یک، ایمان و اعتقاد ـ دو، صداقت و یکرنگی) خانم هم سومی را اضافه کردند: (گذشت و محبت!) بعد در باره ی همین ها و مسائل دیگر صحبت کردیم و دیدیم، در بیشتر موارد همفکر و هم نظریم و بعد به جمع بزرگترها پیوستیم.

***

     روشن است که هر کسی برای خودش معیارهایی دارد و بر اساس آن معیارها انتخابش را انجام می دهد. بنا بر گفته ی بزرگان، نکته ی مهم ـ پس از نزدیک بودن خانواده ها از نظر شَأن و منزلت اجتماعی و هماهنگی پسر و دختر از نظر فکری ـ آن است که مثلا از ده معیار که برای انتخاب طرف مقابل در ذهن دارند، باید روی مهم ترین معیارها اصرار کنند و انتظار نداشته باشند که فرد مورد نظر تمام معیارهای دهگانه ی ایشان را دارا باشد. این احتمال بسیار کم است و باید برای هشت یا نُه معیار هم سال ها به انتظار نشست!

     برای دوستان متاهل آرزوی زندگی بادوام و باقوام دارم و برای دوستان مجرد هم آرزوی یافتن فردی که بیشترین معیارهایشان را دارا باشد. راستی معیارهای اساسی شما چیست؟


۰۵ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۹ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
سعید بیگی