۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم» ثبت شده است

گلایه از صدا و سیما

 

گلایه‌ای محترمانه از مسئولان صدا و سیمای ملی

 

حتما شما هم بعضی برنامه‌های صدا و سیمای ملی را مشاهده کرده‌اید.

 

بگذریم که بسیاری از آنها فقط اشک آدم را در می‌آورند و داغ دل آدم را تازه می‌کنند.

 

اما در شبکۀ نسیم گاهی بخش‌هایی از فیلم‌های جالب پخش می‌شود که با وجود کوتاه بودن، ارزش تماشا را دارد.

 

چون آدم را وامی‌دارد برود و آن فیلم را پیدا و تهیه کند و ببیند و لذت ببرد!

 

بعضی برنامه‌های این شبکه هم به منظور سرگرم کردن مردم و آوردن شادی به خانه‌های مخاطبان ساخته می‌شوند.

 

حال کاری به اینکه در این زمینه موفق عمل می‌کنند یا نه، نداریم.

 

در بین این برنامه‌های به اصطلاح شادی آور، یک برنامۀ جالب (...!!؟) وجود دارد به نام:

 

(ویتامین خ) (...!!؟)؛ یعنی ویتامین خنده!

 

رفتار و عملکرد و اجرای لوس مجریان این برنامه از ابتدا تا امروز، حال آدم را بد می‌کند و حالت توقع به آدم دست می‌دهد!

 

اما اگر بشود کلیت برنامه را تحمل کرد، از یک بخش اصلا و ابدا نمی‌توان گذشت!!

 

آن هم بخشی است که یک مجری که خود را انیشتن زمانه می‌پندارد، به میان مردم جامعه می‌رود و افراد ساده لوح و کم سوادی را انتخاب می‌کند.

 

سپس با آنها مصاحبه‌های ظاهرا علمی و البته در واقع سرکاری انجام می‌دهد و در پایان هم می‌گوید ما با شما شوخی کردیم!

 

و در ادامه از آنان می‌پرسد: آیا اجازه می‌دهید که این مصاحبۀ ما با شما پخش شود؟

 

فرد بینوا که از جلوی دوربین قرار گرفتن استرس دارد و می‌خواهد هر چه زودتر از این مهلکه در برود، می‌گوید: بله!

 

این در حالی است که حتی یک جمله از مطالبی را که گفته است، به یاد نمی‌آورد و درک درستی از بلایی که این گروه برنامه ساز به اصطلاح محترم (!!؟) بر سرش آورده‌اند، ندارد!

 

آیا شایسته است که اینطور افراد ساده‌ای را که آزارشان به هیچ موجودی نرسیده است، اذیت کنیم و آنها را در برابر چشم میلیون‌ها بیننده که تعدادی از آنها اقوام و بستگان آن فرد هستند، مسخره کنیم؟

 

ظاهرا آقایان مسئول صدا و سیما در غیاب برنامه سازان قوی و توانمند، با کمک جستن از این بچه‌های ناتوانمند، قصد پر کردن ساعات پخش را با هر ترفند و به هر قیمتی دارند.

 

امیدواریم حضرات بیشتر دقت کنند و برای مردم ـ که در حقیقت ولی نعمتان آنهایند ـ بیش از اینها ارزش و احترام قائل شوند.

 

 

 

 

۱۹ تیر ۹۹ ، ۱۷:۱۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

تذکرات مسئولان بهداشتی؛ خوب یا ...؟

 

 

هموطن سلام

 

 

شکی نیست که در این بحران و گرفتاری ویروس کرونا، کسانی باید مرجع آموزش و راهنمایی مردم باشند که در این زمینه دانش و تجربۀ بیشتری دارند.

 

وزارت بهداشت در این زمینه پرچمدار است و باید به تذکرات این عزیزان گوش بدهیم، هر چند ممکن است به نحوه و روش کار آنان انتقاد یا گلایه هایی هم داشته باشیم.

 

***

 

معاون وزیر بهداشت: «در هر 12 دقیقه یک ایرانی بر اثر کرونا جانش را از دست می‌دهد!» 

 

اگر ما این قرنطینۀ خانگی (در خانه ماندن) را جدی بگیریم، تعداد افرادی که در تماس با ناقلان بیماری هستند، کمتر می‌شود و در نتیجه تعداد کمتری از هموطنان‌مان بر اثر کرونا جانشان را از دست خواهند داد!

 

همچنین می‌دانیم که 2% دو درصد از مبتلایان به کرونا جان خود را از دست می‌دهند.

 

اگر در خانه بمانیم و 10000 ده هزار نفر به کرونا مبتلا شوند، 200 دویست نفر از این عزیزان جان خود را از دست می‌دهند.

 

اما اگر خدای ناکرده این قرنطینه را جدی نگیریم و در خانه نمانیم، تعداد افرادی که در تماس با ناقلان بیماری هستند، خیلی زیاد می‌شود و تعداد بیشتری از این هموطنان جانشان را از دست می‌دهند!

 

یعنی اگر در خانه نمانیم و 1000000 یک میلیون نفر به کرونا مبتلا شوند، 20000 بیست هزار نفر از این عزیزان جانشان را از دست خواهند داد.

 

این تعداد جان باختگان، برابر تعداد افرادی است که به گفتۀ مسئولان در حوادث رانندگی در طول یک سال جان خود را از دست می‌دهند.

 

قطعا من یا امثال من که در خانه نمانده‌ایم و کرونا را جدی نگرفته‌ایم ـ دانسته یا نادانسته ـ در مبتلا شدن و جان باختن این هموطنان مقصریم و نقش داریم.

 

بیایید در خانه بمانیم و یادمان باشد اگر ما قوی باشیم؛ ممکن است در بین اعضای خانواده یا بستگان ما افراد ضعیفی باشند که کرونا به آنها رحم نخواهد کرد!

 

هموطن در خانه بمان و همراهیمان کن! تا کرونا را شکست بدهیم. متشکرم.

 

 

۰۷ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۱۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

هر چیز به جای خویش نیکوست!

 

اگر به آیات قرآن کریم نگاهی بیندازیم، می بینیم که خداوند گاهی ایمان‌آورندگان و گاه تمام مردم را خطاب قرار داده است.

 

یعنی یک بار تعبیر «یا ایهاالذین آمنوا» و بار دیگر تعبیر «یا ایهاالناس» را به کار برده است.

 

در مجموع کلمۀ «ناس» به معنی «مردم» (همۀ مردم فارغ از اعتقادات‌شان) به صورت «الناس» 190 بار و به صورت «ناس» 57 بار در قرآن کریم آمده است.

 

در حالی که تعبیر «ایها الذین آمنوا» در قرآن کریم 80 بار آمده است.

 

اینکه خداوند بیشتر از ایمان‌آورندگان، تمام مردم را مورد خطاب قرار داده است، یک نکته مهم را به ما نشان می‌دهد.

 

البته این دریافت شخصی من است و هیچ ادعایی در این مورد ندارم و انتظار دارم دوستان و بزرگان صاحب معرفت ما را راهنمایی نمایند.

 

اما نکته مورد نظر؛ این است که خداوند هیچ گاه نسل بشر را به حال خود رها نکرده و نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

 

ایمان‌آورندگان که به راه راست هدایت شده‌اند، کم کم  در مسیر راستی و درستی حرکت می‌کنند و خداوند خود مراقب آنان است.

 

اما مسئلۀ مهم اینجاست که خداوند «ناس = مردم» را به حال خود رها نکرده و همواره آنان را مورد خطاب قرار می‌دهد تا با تکرار و یادآوری، هر از گاهی عدۀ بی‌شماری از آنان را به راه راست هدایت فرماید.

 

پس باید همواره به لطف و رحمت خدا امیدوار باشیم، چرا که خودش فرموده: «لا تقنطوا من رحمه الله: هرگز از رحمت خداوند ناامید و مایوس نشوید».

 

یاس و ناامیدی از لطف و رحمت خدا از گناهان کبیره و جُرمی نابخشودنی است!

 

«رابیندرانات تاگور» شاعر هندی برندۀ نوبل ادبیات، شعر زیبایی در همین زمینه دارد:

 

«هر کودکی که متولد می‌شود، نشانۀ این است که خداوند هنوز از نسل بشر ناامید نشده است!»

 

 

۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۵۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ!...


روزها و شبهای زیادی را سپری کردیم و به انتظار نشستیم تا کسی وارد شود و ما را از این دردسرها، گرفتاری ها و نامهربانی ها نجات دهد و زندگی گرم و پُر از مهر و محبتی را برایمان فراهم کند.


اما چشممان به در خشک شد و آن که باید بیاید، نیامد.


اکنون که به این روزها و شب های گذشته می نگرم، تاسف می خورم که چرا بی حرکت نشسته و فقط به راه خیره شده ایم تا خدا کسی را برای حل مسائل و مشکلاتمان بفرستد!


مگر می شود؟!... و مگر داریم؟!...


از قدیم گفته اند: «از تو حرکت، از خدا برکت!»


«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ: خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!»


آری! اگر خواهان تغییر در سرنوشت خودمان هستیم، باید ابتدا بپذیریم و باور کنیم که می توانیم با یاری خدا سرنوشت خویش را تغییر دهیم. سپس تلاش کنیم و بی شک شاهد تغییر تمام ابعاد زندگی خویش خواهیم بود.


من این روزها عجیب به این باور رسیده ام که خداوند هرگز عزیز بزرگواری چون امام زمان (ع) را برای نجات مردمی که مانند سنگ بر زمین چسبیده اند و هیچ تکان و جنبشی ندارند، نخواهد فرستاد!


اگر حرکتی و جنبشی بود، شاید تغییری هم ایجاد شود و خداوند کسی را به یاریمان بفرستد.


هر کسی در حد توان خود مسئولیت دارد در جهت آماده کردن شرایط بکوشد تا جامعه ای ایده‌آل و خواستنی داشته باشیم و به پیشواز گل نرگس برویم.


امیدوارم آن روز و روزگار وعده داده شده را دریابیم و درک کنیم. چنین باد!


۱۱ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۴ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

دنیا یا آخرت؟


همراهان گرامی درود؛


     دوستان در تعالیم دینی ما آمده است که دل به دنیا نبندید، زیرا در این دنیای فانی ماندنی نیستید و این جهان حکم کاروانسرایی را دارد که پس از مدت کوتاهی باید از این جا کوچ کنید و به منزل اصلی خود در آخرت بروید!


     اما هیچ گاه نگفته اند که از نعمت های دنیا استفاده نکنید! در این باره جمله ی زیبایی را به این مضمون شنیده ام: « بکوشید، دنیا در دست شما باشد نه در دلتان! » اگر در دستتان باشد، می توانید از آن برای آسایش و راحتی خود، خانواده، بستگان، اطرافیان و دیگران استفاده کنید! اما اگر دنیا در دلتان باشد، به آن دلبسته می شوید و در عین داشتن مال و ثروت، ابدا توان خرج کردنش را برای خود یا دیگران نخواهید داشت!


     شاهد این مدعا زندگی ائمه ی معصومین (ع) است. آن بزرگواران تلاش می کردند امکانات مناسبی را برای خانواده ی خود مهیا کنند و اگر خود استفاده نمی کردند، به جهت بینش و درک بالای آنان بود که می خواستند با مردم ضعیف همسان و همدرد باشند و با این که مال و ثروت دنیا در اختیار ایشان بود؛ اما آن را به نیازمندان می بخشیدند و خود از آن به اندازه ی لازم استفاده می کردند. امید که ما نیز دلبسته و وابسته ی دنیا نشویم و از راه راست منحرف نشویم. چنین باد!


۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۷ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

دُم خروس یا قسم حضرت عباس...؟!


     « گویند: فردی خروس ملا نصرالدین را دزدیده بود و در زیر لباسش پنهان کرده بود و می رفت. ملا متوجه شد و در پی او روان گشت. وقتی به او رسید، دُم خروس از زیر لباس دزد پیدا بود. ملا پرسید: آیا خروس مرا ندیده ای؟

     مرد هراسان و مضطرب پاسخ داد: به حضرت عباس ندیده ام و از آن خبر ندارم. ملا گفت: بگو اکنون من چه کنم؟ دُم خروس را که از زیر لباست بیرون زده، باور کنم یا قسم حضرت عباست را...؟! »

     این حکایت شرح حال این روزهای مردم ما و دولتیان محترم است. مردم زیر بار فقر و بی عدالتی دارند عذاب می کشند و هنگامی که کسی از آنان یا نمایندگان شان در مجلس یا دیگری سخنی در دفاع از حق مردم و حمایت از آنان می زند؛ مسئولان محترم به آمار و نمودارهایی استناد می کنند که ابدا واقعیت ندارد و با آن می خواهند، تقصیر را به گردن دیگری بیندازند و قبول مسئولیت نکنند و او را دشمن نظام می شمارند!

     آقایان محترم! ما گرانی های افسار گسیخته ی این روزها و رنج مردم را باور کنیم یا آمارها و نمودارهای شما را؟ یکی از معصومین فرموده اند: لا دین لمن لا معاش له. به قول خودمان: شکم گرسنه دین و ایمان ندارد!

     اگر توان بهبود اوضاع اقتصادی کشور و مردم را دارید، کاری انجام دهید که نوش دارو پس از مرگ سهراب نشود. اگر توان اصلاح شرایط را ندارید، به جای هر کاری روشن و صریح با مردم سخن بگویید و مشکلات مسیر را توضیح دهید.

     ایمان داشته باشید که مردم شریف و نجیب ایران اگر با آن ها روراست باشید، به یاری شما خواهند آمد و تا پای جان ـ برای حل مشکلات و سرافرازی ایران اسلامی ـ در کنار شما خواهند بود!

۰۶ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

هیس...!! دختر خوب!



     ـ « آهای!... باشُمام!... بله! شما که اون پشت قایم شدی و فکر می کنی، کسی نمی بینتت! دالللی...! ببین گوشه های دامن زرزریت از پشت درخت دیده می شه. چه دامن قشنگی! این طرف هم دو تاگوشه ی طلایی رنگ روسریت تو نسیم بازی می کنه! پس سعی نکن خودت رو مخفی کنی، چون کاملا دیده می شی.



     آفرین که اومدی بیرون! علیک سلام خانم کوچولو...! خوبی؟ حالت چطوره؟ کلاس چندمی؟ عمو چرا ساکتی و حرف نمی زنی؟ چرا جوابم رو نمی دی؟ چی؟... نمی شنُفَم! شاید مامان و بابات گفتند که با غریبه ها حرف نزنی! آفرین که به حرفشون گوش می دی. ولی تو دیگه یه خانم شدی و می تونی از خودت محافظت کنی!



     بابا و مامان زیادی بدبین و نگرانند! من دارم می رم، پارکِ سرِ کوچه. اگه بخوای تو هم می تونی باهام بیایی. اون جا سر و صدای بچه ها گوش همه رو برده. شاید بابا و مامان نتونند و وقت نداشته باشند که تو رو ببرند پارک! اما من که وقت دارم و می تونم. بیا دستتو بده عمو با هم بریم...! »


***


     ..... و بدین ترتیب یک موجود شیطان صفت، بی رحم و ناجوانمرد، دخترک بیچاره را به گوشه ای از پارک برد و گوشواره ها و النگوی کوچکش را به زور از دست و گردنش کشید و او را زخمی، نیمه جان، ترسان و مضطرب در گوشه ی خلوت پارک رها کرد...!



     چند پیرمرد و چند عابر زن به کمکش آمدند و او را به دفتر پارک بردند و کمی آب به او دادند. ناگهان زنی مضطرب و هراسان به طرف پارک آمد و سراغ دخترکش را گرفت. او را به طرف دفتر پارک راهنمایی کردند. مادر دخترش را در آغوش گرفت و از حال رفت. دخترک که بیشتر ترسیده بود، جیغ می زد و از مردم می خواست که به مادرش کمک کنند و نگذارند بمیرد! او فکر می کرد مادرش دارد می میرد...!



     خانم ها او را به هوش آوردند و به درمانگاه رساندند. خدا به مادر و فرزند رحم کرده بود! اما شاید دفعه ی بعد آن موجود شیطان صفت پلیدتر باشد و فرصت کافی داشته باشد، برای نیات پلیدتر و شوم تر خود...! پدران و مادران باید بیشتر مراقب بچه ها، این دسته گل های زندگی باشند. خدا خودش به بچه های بی پناه کمک کند!


۲۹ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۴۹ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

هویت دوگانه


     گروهی از مردم کشور ما دچار نوعی دوگانگی هویت و شخصیت شده اند. یعنی اندیشه، سخن و عملکردشان به گونه ای است که می شود، دو نوع شخصیت را در وجودشان مشاهده کرد.

     از یک سو دلشان می خواهد انسانی مثبت، مفید، قابل اعتماد، دلسوز و به معنی واقعی کلمه انسان باشند. یعنی آن چه خوبان همه دارند، ایشان یکجا دارا باشند!

     از سوی دیگر با ملاحظه ی بعضی افراد و شرایط، ترجیح می دهند؛ منفی، طمعکار، فرصت طلب، بی رحم و به معنی واقعی کلمه شیطان باشند! و این کار را زرنگی می دانند!

     وقتی در کنار خانواده هستند، حامی دلسوزی می شوند که از پرواز یک پروانه به وجد آمده و اشکشان جاری می شود. اما وقتی از خانواده دورند، ممکن است، برخوردی تند و نامناسب با دیگران، حتی کودکان و حیوانات داشته باشند.

     این قبیل افراد شخصیتی مردم آزار و بسیار خودپسند دارند و چهره ی زیبایشان، در واقع نقابی است که این زشتی ها را به طور موقت می پوشاند. اما از آن جایی که خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند، یک روز همه چیز آشکار می شود و اطرافیان از عمق زشتی درونشان اگاه می شوند.

     همواره آرزو کرده ام که این افراد پیش از کنار رفتن نقابشان، به خود آیند، توبه کنند و درون و بیرون خود را پاک و با صفا کنند. بدترین منظره برای من شرمندگی یک انسان به هر دلیل و در هر شرایط است و از خدا خواسته ام که تا حد امکان شاهد این صحنه ها نباشم. تا او چه صلاح بداند و برایمان چه رقم بزند!


۱۸ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۱۱ ۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

کاریز (قنات) 2



     همین طور به بقیه ی چاه ها هم سر زدیم و هر چند تا یکی رو امتحان می کردیم تا ببینیم، آب داره یا نه؟ بالاخره چاه ها رو رد کردیم، تا رسیدیم به مادر چاه؛ چاهِ اصلی قنات. چند تایی سنگ انداختیم و صدای آب رو شنیدیم. برادرم تعجب کرده بود. می گفت تا یکی دو ماه پیش این چاه خشک بود.

     بعد رفتیم خونه و ماجرا رو تعریف کردیم. قرار شد، فردا با طناب و وسایل برگردیم و بریم داخل چاه رو ببینیم. فردا صبح زود با پدر، برادر و چند نفر از اهالی رفتیم و به مادر چاه رسیدیم. یکی از اهالی که وارد بود، طناب رو به خودش بست و با کمک ما وارد چاه شد. کم کم پایین رفت تا رسید ته چاه. چند دقیقه ای گذشت، تا این که فریاد زد: منو بکشید بالا.



     با کمک ما بالا اومد و تمام لباس هاش خیس بود. گفت: باورتون نمی شه، قنات قد دو سه تا آدم آب داره! اما چشمش کور شده و به چاه های بعدی راه نداره. باید لایروبی بشه. بعد همگی به آبادی برگشتیم و شب بعد از نمازجماعت، جریان رو برای مردم گفتیم. همه حاضر به کمک بودند. کدخدا گفت: چاه عمیق چاره ی کار نیست! شیره ی جون زمین رو می کشه و گرفتار می شیم.

     همه تایید کردند و قرار شد، اگر قنات ـ حتی با آب کم ـ راه افتاد، قید چاه عمیق رو بزنند. اما لایروبی قنات کار ساده ای نبود. هم نیروی ورزیده و با تجربه لازم بود و هم هزینه داشت. فردای اون روز با کد خدا و آقاجون به جهاد کشاورزی رفتیم و ماجرای قنات رو گفتیم. کارشناسان جهاد استقبال کردند و بعد از بازدید و بررسی، قول کمک دادند.



     ما از هفته ی بعد کار لایروبی قنات رو شروع کردیم. کار لایروبی، سخت و طاقت فرسا بود؛ اما با همت اهالی و حمایت جهاد کشاورزی بعد از دو سه ماه قنات راه افتاد و آب به چشم قنات رسید. مقدار آب از اون چیزی که فکر می کردیم، کمتر بود. اما همین آب برای زمین های آبادی کافی بود.

     وقتی قنات راه افتاد، دیگه کسی مجبور نبود از ده بالا آب بخره تا باغ و مزرعه ش رو سر سبز نگه داره. آب قنات در فرصت کوتاهی هم زمین ها و هم آب و هوای آبادی رو عوض کرد. من به عنوان یک مهندس کشاورزی اولین کارم رو از آبادی خودمون شروع کردم و با هماهنگی جهاد کشاورزی، به روستاهای اطراف هم سری زدم و با مردم صحبت کردم، تا بتونم به اون ها هم کمک کنم.

     اگر کمک اهالی و حمایت جهاد کشاورزی نبود، هیچ کدوم از برنامه ها و طرح های ما به نتیجه نمی رسید. از قدیم گفتند: « یک دست صدا نداره! »


۱۵ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۰۵ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سعید بیگی

معرفت...!

     چند روز پیش که برای نماز جماعت به مسجد رفته بودیم، به یکی از دوستان سلام دادم و متوجه شدم، ایشان به سردی پاسخم را دادند. از همان لحظه با خودم فکر کردم، چرا باید اینطور با من برخورد کنند؟ با این که من سنم بیشتر از ایشان است؛ نه تنها سلام ندادند، بلکه پاسخ مرا هم به سختی دادند.

     به هر روی دلیل این رفتار را نفهمیدم تا این که به خانه آمدم. وقتی ماجرای مسجد را تعریف کردم، پسرم گفت در آن چند روزی که شما مسافرت بودید، ما از مغازه ی ایشان مقداری جنس نسیه آوردیم و احیانا ایشان به خاطر این مسئله ناراحت شده اند.

     به هر صورت ما آن بدهی ناچیز (8500 تومانی) را پرداخت کردیم و من از بچه ها خواستم که دیگر از ایشان خرید نکنند. خانواده ی ما به طور متوسط ماهانه حدود (300000 تومان) از این آقا خرید می کرد و تماما هم نقد بود. اما این آقای محترم بابت مبلغی ناچیز به همکاران مغازه دارش گفته بود، ما بدحسابیم و به ما جنس نفروشند!

     همکارانش به او گفته بودند که تو اشتباه می کنی، اما او نپذیرفته بود. من حق را به ایشان می دهم، اما از دست خودم ناراحتم که چرا باید طرفم را نشناسم. دیروز که برای نماز به مسجد می رفتیم، ایشان نزدیک آمدند و بعد از سلام گرم و احوالپرسی از ما خواستند که باز هم برای خرید به مغازه ایشان برویم!

     وقتی ما این طور به مردم ـ آن هم کسی که مشتری دائمی ماست و هر ماه چقدر به ما سود می رساند ـ سخت می گیریم، چطور انتظار داریم خداوند بر ما آسان بگیرد؟ کاش کمی بیشتر مراقب گفتار و رفتارمان باشیم!!


۱۳ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۵۹ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی