یه وقتایی حالی داری که نمی خوای هیچ کس حتی نزدیک ترین افراد به خودت، مثل اعضای خانواده رو ببینی و این اصلا از روی بی معرفتی و قدر نادانی و نمک ناشناسی نیست!
     فقط حالت اون قدر خوب و عالیه که نمی خوای از دستش بدی و می ترسی ازاون حال دور بشی و ابدا نمی خوای اون حال رو با کسی شریک بشی، چون تنهایی لذت بردن توی بعضی لحظه های زندگی حس خاصی بهت می ده و تجربه ی نابیه که ممکنه تکرارشدنی نباشه یا دیر به دیر برات پیش بیاد.
     یا این که اون قدر حالت بده که حتی عزیزترین فرد رو نمی خوای شریک غم و ناراحتیت کنی و می خوای تنهای تنها باشی و اون حس درد و رنج رو به تنهایی تحمل کنی و تا آخر خط بری و راه حل رو خودت پیدا کنی.
     و این برای تو مثل یک چالش سخت و دردناک، اما هیجان آوره که به هیچ وجه نمی خوای از دستش بدی! چون هم شادی و پیروزی و هم غم و شکست، احساسی رو به آدم می دن که خیلی ویژه و شخصیه و نباید اون رو با کسی شریک بشی.
     نکته: اگر می خواهیم دیگران توی لحظه های ناب که به تنهایی نیاز داریم، رعایت حالمون رو بکنند و تنهامون بگذارند؛ خوبه ما هم رعایت حالشون رو بکنیم و مزاحمشون نشیم؛ اما دورادور حواسمون بهشون باشه! تا اگه نیاز به کمک داشتن کمکشون کنیم.

     بعضی وقت ها حال دیگران اون قدر بد می شه که دیگه نمی تونن به تنهایی از زندان تجربیات و احساساتشون بیرون بیان و قدرت منطقی فکر کردن رو از دست می دن و اگه یه آدم مهربون و دلسوز کنارشون نباشه ممکنه به خودشون آسیب بزنن یا رنج زیادی رو تحمل کنند!