۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

قانون مهم 5 ثانیه

 

سلامی به گرمای دل‌های مهربان شما!

 

در این روز سرد زمستانی می‌خواهم با بیان یک نکتۀ مفید، شما را هم مثل خودم شگفت زده کنم.

 

مغز (ضمیر ناخودآگاه) ما برای این که از ما و زندگی مان حفاظت کند، عادت کرده که هر پنج 5 ثانیه یک بار موقعیتی را که ما در آن قرار داریم، بررسی نماید.

 

اگر در این مدت خطری را متوجه ما ببیند، دستوراتی را برای نجات ما از خطر و فرار از آن موقعیت صادر خواهد کرد.

 

این که مغز ما به فکر حفظ جان و سلامتی ماست، خیلی خوب و عالی است!

 

اما...!

اما بعضی وقت‌ها خیلی هم بد می‌شود!

 

حتما می‌پرسید: «چه وقت‌هایی؟...»

خواهم گفت.

 

مغز ما با استفاده از تجربه‌های چند هزارسالۀ نیاکان‌مان کار می‌کند و هر نوع تغییر در مکان، زمان و شرایط را نوعی تهدید برای سلامتی و جان ما به حساب می‌آورد!

 

یعنی شرایط ناشناخته و زمان و مکان غیر قابل پیش بینی را تهدیدی برای ما محسوب می‌کند و اجازۀ ماندن در آن وضعیت را به ما نمی‌دهد.

 

حال اگر ما آگاهانه بخواهیم، تغییری مثبت و رو به رشد و پیشرفت را در خود و زندگی‌مان ایجاد کنیم؛ طبیعی است که مغز مقاومت می‌کند و آن را برای ما زیانبار می‌داند.

 

نکتۀ جالب اینجاست که مغز فقط وقتی کوتاه می‌آید که در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد.

 

در این صورت به شما می‌گوید: «نگران نباش!... هیچ تهدید و مشکلی نیست و همه چیز تحت کنترل ماست!»

 

بعد به دنبال تثبیت موقعیت ما می‌رود و در واقع از کار جدید ما حمایت خواهد کرد.

 

بنابراین باید هنگام اقدام به این نوع کارها و تغییرات، زمان بررسی را از مغزمان بگیریم و خیلی تند و سریع آن کار را آغاز نماییم.

 

یعنی در عرض کمتر از پنج 5 ثانیه، کار جدید را که قبلا از انجام آن واهمه داشتیم ـ البته با بررسی شرایط و امکانات خودمان ـ شروع کنیم تا به هدف مورد نظرمان دست پیدا کنیم.

 

این نکته که به «قانون 5 ثانیه» معروف است، بسیار می‌تواند در زندگی به ما کمک کند.

 

امیدواریم از این قانون بهره‌های لازم را در زندگی خود ببرید و نتیجۀ آن را برای ما و دوستان بنویسید. با سپاس؛ مانا باشید.

 

 

 

۲۳ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

در جستجوی «انسان»...!

 

«دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!»

 

 

این شعر زیبا و پر مغز منسوب به «مولانا» است. اصل شعر را می‌توانید در «دیوان شمس» که غزلیات «مولانا» را در آن گردآورده‌اند، ببینید.

 

این بیت به حکیم یونانی «دیوجانس» اشاره می‌کند که در روز روشن چراغ در دست گرفته بود و می‌گفت: «من در جستجوی انسانم!»

 

آنها که او را می‌دیدند، به او می‌خندیدند و مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند: «بیچاره عقلش را از دست داده و دیوانه شده!...»

 

اما دانایان و عاقلان آن روزگار، درک کرده بودند که این حکیم دانا چه می‌گوید. او کاملا هوشیار و عاقل بود و می‌دانست چه می‌گوید و چه می‌کند.

 

درست مثل دیوانگانی که در تیمارستان بستری و تحت درمان هستند. آنها همۀ مردم، از جمله روان‌پزشکان را دیوانه می‌پندارند!

 

این مسئله مربوط به چند هزار سال پیش است که روابط انسان‌ها ساده‌تر و بهتر بود و به این پیچیدگی امروز نرسیده بود.

 

اوضاع روابط انسانی در دنیای امروز روشن است!

 

با این شرایط؛ اگر ما نیز چراغی در دست بگیریم و به دنبال «انسان» بگردیم؛ آیا کار درستی انجام داده‌ایم؟

 

و دیگر اینکه چند درصد از افراد جامعۀ امروز ما را به جنون و دیوانگی متهم خواهند کرد؟

 

شما چه فکر می‌کنید؟

 

 

 

۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی