گروهی از مردم کشور ما دچار نوعی دوگانگی هویت و شخصیت شده اند. یعنی اندیشه، سخن و عملکردشان به گونه ای است که می شود، دو نوع شخصیت را در وجودشان مشاهده کرد.
از یک سو دلشان می خواهد انسانی مثبت، مفید، قابل اعتماد، دلسوز و به معنی واقعی کلمه انسان باشند. یعنی آن چه خوبان همه دارند، ایشان یکجا دارا باشند!
از سوی دیگر با ملاحظه ی بعضی افراد و شرایط، ترجیح می دهند؛ منفی، طمعکار، فرصت طلب، بی رحم و به معنی واقعی کلمه شیطان باشند! و این کار را زرنگی می دانند!
وقتی در کنار خانواده هستند، حامی دلسوزی می شوند که از پرواز یک پروانه به وجد آمده و اشکشان جاری می شود. اما وقتی از خانواده دورند، ممکن است، برخوردی تند و نامناسب با دیگران، حتی کودکان و حیوانات داشته باشند.
این قبیل افراد شخصیتی مردم آزار و بسیار خودپسند دارند و چهره ی زیبایشان، در واقع نقابی است که این زشتی ها را به طور موقت می پوشاند. اما از آن جایی که خورشید همیشه پشت ابر نمی ماند، یک روز همه چیز آشکار می شود و اطرافیان از عمق زشتی درونشان اگاه می شوند.
همواره آرزو کرده ام که این افراد پیش از کنار رفتن نقابشان، به خود آیند، توبه کنند و درون و بیرون خود را پاک و با صفا کنند. بدترین منظره برای من شرمندگی یک انسان به هر دلیل و در هر شرایط است و از خدا خواسته ام که تا حد امکان شاهد این صحنه ها نباشم. تا او چه صلاح بداند و برایمان چه رقم بزند!