... همینطور که داخل ماشین منتظر نشسته بودم تا همکارم خریدش را انجام دهد و بیاید، ناگهان چشمم به زنی حدودا چهل ساله افتاد که زیر لب با خودش حرف می زد و در حالی که مشتهایش را در هوا تکان میداد، به طرف داروخانه میرفت.
همکارم که از خرید آمد، راه افتادیم. هنوز صد قدم نرفته بودیم که همان خانم را دیدیم.
کنار خیابان ایستاده بودو دست بلند کرد. دخترکی دستش را گرفته بود و هر دو ماسک زده و دستکش به دست داشتند.
همکارم اشاره کرد که برویم و سوارشان نکنیم.
اما من گفتم: ما که ماسک زدهایم و آنها هم ماسک دارند و چون تابستان است، شیشه ها را کامل پایین می دهیم و ان شاءالله خطر کرونا تهدیدمان نمیکند.
سرعتم را کم کردم و کنار خیابان ایستادم. اول دخترک سوار شد و بعد مادرش. سلام کردند و راه افتادیم.
کمی که جلوتر رفتیم، گوشی خانم زنگ خورد و آهسته مشغول صحبت شد.
جالب بود. یک کوچه بالاتر از خانۀ ما پیاده شدند و خواستند کرایه بدهند که من نگرفتم. تشکر کردند و رفتند.
وقتی ماجرای خانم و دخترش را برای همسرم تعریف کردم، گفت که آنها را میشناسد.
خانم از همسر معتادش جدا شده و در یک بُرج مسکونی، کار خدماتی انجام میدهد و دو دختر دارد. دختر بزرگش ازدواج کرده و دختر کوچکش کلاس سوم دبستان است.
خانم محترمی است و چندین خواستگار دارد، اما به همه جواب رد داده تا دخترش را به آرزوهایش برساند.
***
تا اینجای ماجرا در جامعۀ ما نظایر فراوان دارد، اما نکتۀ جالب از اینجا به بعد داستان است.
عده ای از خانمهای محل به طور خودجوش کنار هم جمع شدهاند و ماهانه مبالغی را در یک صندوق پس انداز میکنند.
بخشی از آن را در بانک سپردهگذاری کردهاند تا سودش را بگیرند و به سرمایۀ اصلی اضافه کنند و بخشی را هر ماه به چند خانوادۀ داخل محل کمک میکنند.
ظاهرا تشکیلات منظم و مرتبی دارند و حساب و کتابشان هم دقیق است. این مجموعۀ بانوان نیکوکار هیچ اسمی ندارد و هیچ جا هم ثبت نشده است.
کمک ها را تنها از خانمهایی که سالهاست همدیگر را میشناسند، میگیرند و به کسانی که حداقل سه سال در این محل ساکنند، کمک میکنند.
ظاهرا جهیزیۀ دخترِ این خانم را هم، همان بانوان نیکوکار تهیه و هدیه کردهاند و هنوز هم هوای خانوادۀ آنها را دارند.
در دلم به این بانوان فداکار و انسان، هزاران آفرین گفتم و برایشان آرزوی موفقیت کردم.
اگر بخواهیم؛ بدون تشکیلات سازمانی و اسم و رسم هم، می توانیم به دوستان،آشنایان و اطرافیان نیازمند خود کمک کنیم.
در این صورت ــ وقتی هر کسی به اطرافیان نیازمند خود برسد ــ دیگر فقیر و نیازمندی باقی نخواهد ماند که برای رفع نیازهای ضروری خود دست به کارهایی بزند که یا بسیار سخت است یا در شانش نیست!
هرچند نهادهای مسئول بسیاری هستند که وظیفۀ آنها حمایت از این خانوادههای آسیب دیده است، اما این چیزی از مسئولیت اجتماعی ما به عنوان یک انسان کم نمیکند.
از طرفی ارگانها و نهادهای دولتی باید وظایف خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهند تا حتی یک هموطن، گرفتار و نگران آیندۀ زندگی خود و خانوادهاش نباشد!
۹۹/۰۶/۳۱
۱
۰
سعید بیگی