۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

محبت خالص...!!


آی دخترا؛ آی پسرا؛


     اگه دنبال محبت خالص و بی غل و غش می گردید، فقط تو دل دریایی پدر و مادرتون پیدا می شه و بس! جنسش هم از جنس محبت خداست! برید و امتحانش کنید. حرف نداره! 

     راستی؛ هیچ وقت از روی خستگی ها و بی حوصلگی های پدر و مادر، در باره محبت و علاقه شون به خودتون قضاوت نکنید. دلشون دریای عشقه که ویژه و مخصوص شماست! شنا تو دریای عشق ارزانی شما عزیزان! حق نگهدارتون!


۲۶ مهر ۹۷ ، ۲۰:۵۸ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

رابطه با خدا


آهای دخترا، پسرا؛


     یادتون باشه با هر کی مشکل پیدا کردید و رابطه تون رو به هم زدید، با خدا به هم نزنید! چون تنها کسی که توی تنهایی ـ وقتی همه وِلِتون کردن و رفتن ـ پیشتون می مونه و کمکتون می کنه، خداست! پس عشقتون ـ خدا ـ رو هیچ وقت ترک نکنید. با مرام ترین و با حال ترین رفیق خودشه! امتحان کنید. حق نگهدارتون!


۱۷ مهر ۹۷ ، ۰۰:۱۶ ۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سعید بیگی

برادر از برادرش سیره...؟!


     سال های پایانی عمر مرحوم پدر را به خاطر دارم. خدا بیامرز همیشه و هر دفعه ما را می دید، می گفت: « فامیل باید نزدیک آدم باشه! با رفت و آمد نکردن، از هم دور می شید! تا می تونید با همدیگه رفت و آمد و اختلاط کنید. برادر وقتی با برادرش رفت و آمد نکرد، غریبه است! »

     خدا بیامرز هر وقت می شنید، یکی از فامیل ها از شهرستان آمده و منزل یکی از هم محلی ها ساکن شده، با این که بزرگ فامیل بود، منتظر نمی شد که دیگران به دیدنش بیایند و بلافاصله به دیدن مهمان می رفت و اگر امکان داشت، او را به منزل خود دعوت می کرد.

     اگر می شنید کسی از فامیل ها در شهرستان بیمار است، تا جایی که می توانست تلاش می کرد، به دیدنشان برود و اگر ممکن نبود؛ بسیار ناراحت و دلتنگ می شد و در اولین فرصت به آن ها سر می زد و از آن ها دلجویی می کرد. برای همین وقتی پدر از دنیا رفت، ده ها نفر از فامیل برای مراسم ختمش از شهرستان آمدند و هر کدام را می دیدی، طوری گریه و بی تابی می کرد، گویی پدر خودش مرحوم شده است!

     آری! آن چه قدیمی ها مثل شادروانان پدر و مادرم داشتند و ما نداریم؛ عشق، محبت و گذشت نسبت به دیگران بود و آن چه ما داریم و آن عزیزان نداشتند؛ غرور و خودپسندی فراوان است که باعث شده، به خاطر یک حرف ساده و بی اهمیت، سال ها با نزدیک ترین عزیزان خود قطع رابطه کنیم و تازه خود را کاملا بی تقصیر بدانیم!

     عزیزان! تا دیر نشده با یک دیدار، تلفن و اگر رویش را نداریم؛ با یک پیامک با آنان که از هم جدا مانده، اما دلتنگشان هستیم؛ ارتباط بگیریم و دل های زیادی را شاد کنیم!


۲۵ تیر ۹۷ ، ۲۱:۲۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

بزم محبت


« بنازم به بزم محبت که آن جا          گدایی به شاهی مقابل نشیند ... »


     بزم یعنی جشن و شادمانی جمعی و هم از این رو در بزم محبت، باید جمعی باشند؛ اهل عشق و محبت که گرد هم آیند و زمانی باشد و فرصتی که غنیمت شمرندش و به هم صحبتی هم سرشار سازند، از تجارب عاشقانه و مهرآمیز گروهی و در این بزم عاشقانه پایه و رتبه ی دنیایی اگر چه شاهی، به پول سیاهی نیرزد!

     به عبارت دیگر بزم محبت جایگاه و مقامی است که برگزیدگان عالم عشق، در آن به ذکر محبوب و معشوق ازلی و ابدی مشغول می شوند و جز نام و یاد او بر صفحه ی جسم و جان آنان نمی گذرد و در آن برتری به صفا و خلوص بیشتر است، نه مقام و ثروت مادی و دنیایی!

     و برترین جایگاه بزم محبت، بهشت خداوندی است که همه ی عاشقانِ صادق و شیفتگانِ قرار از کف داده ی حضرت حق، در آن درآمده اند و آن چه اراده کنند، در برابرشان حاضر می شود و این ها همه از کلام حق دانسته می شود، آن جا که در قرآن کریم در اوصاف پرهیزگاران و مقربان درگاه الهی، به وصف بهشت و بهشتیان پرداخته و چنان زیبا آن ها را می نمایاند که هوش از سر هر صاحب عقلی می رباید. امید که آن بزم محبت جایگاهمان باشد و لایقش باشیم.


۱۷ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

امید (2)

 

 

     مادربزرگ از لحظه ی تماس بچه ها هوایی شده بود و دیگر دلش آرام و قرار نداشت. زمان به کندی می گذشت و هر لحظه برایش ساعت ها طول می کشید. پرستاران برای آرام کردنش به او گفتند که بچه هایش روز جمعه پس از پیدا کردن خانه به سراغش خواهند آمد.

 

 

     از همان روز جمعه ی اول، مادربزرگ استراحت را کنار گذاشت و منتظر بچه ها نشست. اما نه مادربزرگ و نه مسئولان آسایشگاه سالمندان، نمی دانستند که بچه ها در چند کیلومتری آسایشگاه تصادف کرده اند. پسر به کُما رفته و دختر نیز زخمی شده و حافظه اش را از دست داده است.

 

 

     متاسفانه کاری از دست هیچ کس بر نمی آمد. تمام پرستاران و مسئولان آسایشگاه نگران حال مادربزرگ بودند و دعا می کردند که بچه ها زودتر بیایند. تلاش و پی گیری آن ها هم به جایی نرسید. چون شماره تلفن و آدرسی از بچه ها در ایران نداشتند و تماس ها مربوط به خارج از کشور بود. آن ها فقط دعا می کردند که این دیدار هر چه زودتر اتفاق بیفتد.

 

 

     در طول این چهل روز مادربزرگ پیرتر و فرسوده تر شده بود. او که با همه گرم برخورد می کرد و همه را شاد می کرد، اکنون غمگین ترین عضو مجموعه بود. پیش از این تمام کارهایش را خودش انجام می داد، اما اکنون برای کوچکترین کار نیاز به کمک داشت. در چشمان پیرزنِ تنها نا امیدی موج می زد.

 

 

 

 

     هر چه امیدش به آمدن بچه ها کمتر می شد، تاب و توان بیشتری از دست می داد و حالش بدتر می شد. کم کم داشت حافظه اش را کاملا از دست می داد و تمام ساعات شبانه روز کارش نگاه کردن به حیاط آسایشگاه از پشت پنجره بود.

 

 

***

 

 

     بالاخره عشق مادری کارساز شد. کسی نمی داند مادر به خدا چه گفت که دریای لطف و رحمت الهی به جوش آمد و شد آن چه باید می شد!

 

 

     یک روز صبح تلفن آسایشگاه زنگ خورد و صدایی لرزان از پشت گوشی سراغ مادربزرگ را گرفت. یک ساعت بعد پسر و دخترش به دیدن مادر آمدند و از بلایی که بر سرشان آمده بود گفتند. روز گذشته پسر از کُما بیرون آمده بود و خواهرش را همراه خود برای دیدن مادر و برگشتن حافظه اش آورده بود.

 

 

     وقتی مادر بچه ها را دید، ناگهان از جا برخاست و هر دو را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند. دختر هم با دیدن مادر همه چیز را به یاد آورد و همان روز از آسایشگاه رفتند. چند روز بعد به افتخار مادر جشنی در آسایشگاه برگزار کردند و سپس به خانه رفتند تا به جای سال هایی که از هم دور بودند، زندگی کنند!

 

 

 

 

۱۶ تیر ۹۷ ، ۱۶:۰۶ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

عشق کودکی

     در دوران کودکی هر یک از ما دوستانی از پسران و دختران فامیل یا همسایگان داشتیم که همبازی مان بودند و روزهای زیادی را با هم سرگرم بودیم و هر وقت فرصتی می یافتیم، به بازی هایی از قبیل: فوتبال، قایم باشک، خاله بازی، عروسک بازی و ... می پرداختیم و در اصل تمرین زندگی می کردیم و برای خود الگویی از بین اطرافیان برگزیده بودیم و می کوشیدیم؛ حرکات، گفتار و رفتار او را دقیقا تقلید کنیم.

     در این میان گاهی با بعضی از بچه ها درگیر می شدیم و دعوا می کردیم و بعد خیلی زود همه چیز را فراموش می کردیم. در این دعواها هم ابدا پسر یا دختر بودن طرف برایمان مهم نبود (یعنی تفکر جنسیتی نداشتیم و تفاوتی بین پسر و دختر قائل نمی شدیم!) و هر کسی با ما تند رفتار می کرد یا به نظر ما بازی را خراب می کرد، هدف حملات گفتاری و فیزیکی ما قرار می گرفت.

     اما در بین این دوستان همبازی، بعضی از بچه ها بودند که بسیار با هم جور بودند و خیلی نسبت به هم گذشت نشان می دادند و گاهی نظر واقعی خود را اعلام نمی کردند تا دوستشان ناراحت نشود. این گذشت ها اگر بین دو پسر یا بین دو دختر بود، بینشان پیوندی برادرانه یا خواهرانه تا پایان عمر برقرار می کرد.

     اما اگر بین یک پسر با یک دختر این صمیمیت و گذشت دیده می شد، بسیاری از اوقات این محبت ها اگر از طرف اطرافیان با انتقاد مواجه نمی شد، تا سنین بزرگسالی رابطه ای پاک بر اساس مهر و محبت را شکل می داد که اگر در جوانی دو طرف مایل بودند، به زندگی مشترک عاشقانه ای بی نظیر و مثال زدنی تبدیل می شد.

     نمونه ی عالی آن، داستان عشق لیلی و مجنون است که در بسیاری از خانواده ها بین پدران، مادران، پدربزرگ ها و مادربزرگ های مان می توان همان روابط گرم و عاشقانه را جستجو کرد و یافت. زندگی تان همراه عشق های پاک، اصیل و واقعی پایدار باد!


۱۳ تیر ۹۷ ، ۲۲:۱۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی ...


     بنا بر گفته ی زیبای باباطاهر همدانی، شاعر بزرگ قرن جهارم و پنجم هجری قمری، مهر و محبتی که یک طرفه باشد؛ انسان را گرفتار دردسر می سازد و این مهرورزی به سرانجام خوبی ختم نمی شود.


     مهربانی یعنی محبت کردن و محبت دیدن. یعنی انسان هم از محبت کردن لذت می برد و هم از محبت دیدن. حال تصور کنید، انسانی فرد دیگری را دوست دارد، اما طرف مقابل هیچ علاقه ای به او ندارد. نفر اول فقط محبت می ورزد و هیچ محبتی نمی بیند و نفر دوم فقط محبت می بیند و هیچ محبتی نمی کند. یعنی هیچ یک از طرفین از دو جنبه ی محبت بهره مند نمی شوند.


     به عبارت دیگر هیچ کدام از این دو نفر نهایت عشق و محبت را درک نخواهند کرد. عشق و محبت اگر دو سویه باشد، هر دو طرف را به کمال می رساند و طرفین هم از محبت کردن و هم از محبت دیدن بهره مند خواهند شد و این کمال محبت است!


     وقتی عشق و محبت دوطرفه باشد؛ بدین معناست، که فرد هم از دوست داشتن و هم از دوست داشته شدن لذت می برد و بدان راضی است. اما در عشق و محبت یک طرفه، یا دیگری را دوست ندارد، یا نمی خواهد او را دوست بدارند و اگر طرف مقابل هر یک از این راه ها را برگزید و به میل خود پیش رفت، دچار گرفتاری خواهد شد ... !


۰۳ تیر ۹۷ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

عقل و عشق ... !

« عشق چون آید بَرَد هوش دل فرزانه را          دزد دانا می کُشد اول چراغ خانه را »

 

     وقتی عشق به سرزمین وجود انسان وارد می شود، ابتدا برای غارت بهتر دل و وجود آدمی، با یک کودتای آرام، نرم و مخملی بساط حکومت عقل را از وجود انسان بر می چیند و آن گاه به تاراج دارایی های وجود انسان می پردازد.

 

     هوشیار و متوجه باشیم که مهار زندگی را با بی توجهی به دست دل نسپاریم. مهم خواسته ی خود ماست که در کشور وجودمان عقل حاکم باشد یا عشق! پایتخت سر باشد یا دل! اگر راضی به کودتا می شویم، آگاهانه باشد نه از سر ندانم کاری و نا آگاهی.

 

     اگر دل را به خداوند نزدیک کرده باشی، آن گاه با خیال تخت و راحت می توانی زندگیت را به دست دل بسپاری و راضی به رضای الهی باشی. نکته ی مهم ارتباط انسان با ناخدای اصلی است که کشتی را کجا خواهد بُرد؟

 

« با خدا باش، پادشاهی کن          بی خدا باش، هر چه خواهی کن ... ! »

۲۷ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

پدر و مادر = عشق!


     واژه ی عشق از واژه هایی است، که آن را در طول شبانه روز در بسیاری از جاها می توان شنید. حال، گوینده با علم و دانش این واژه و کلمه را به کار می برد یا نه؛ بماند. ما در این جا قصد بررسی معنای این واژه را نداریم و فقط منظور مان توجه دادن به این نکته است، که از این واژه در زمان و مکان مناسب استفاده کنیم. 

     ناگفته پیداست، واژه ی عشق بیشتر در روابط انسانی استفاده می شود؛ آن هم در مواردی که انسان به شخصی دیگر بیش از حد علاقه داشته باشد و البته در آن غرض و مرض نباشد و جنس این مهر و محبت، خالصانه و بی دریغ باشد.

     هنگامی که از موضوعی صحبت می شود، انسان به دنبال مصداق و نمونه ای تمام و کمال می گردد، تا او را در درک و دریافت بهتر معنا و مفهوم یاری دهد. برای عشق، آن هم از نوع پاک و خالصانه اش، می توان منبع مهر بی کران خداوندی را به عنوان کامل ترین نمونه معرفی کرد. البته توان درک این مفهوم والای معنوی کمی دشوار است؛ اما نمونه و مصداقی عینی تر دارد؛ که محبت پدر و مادر به فرزندان است

     پدر و مادر تمام عمر خود را بی چشم داشت به حتی قدردانی کوچکی، به نگهداری و مراقبت از فرزند می گذرانند؛ بدون آن که منتی بر سر او بگذارند. اما همین فرزندان اگر خوب و قدردان زحمات پدر و مادر باشند و کاری را برای ایشان انجام دهند، بارها و بارها بر سر آنان منت می گذارند و در حضور دیگران، این برکت های زندگی را شرمنده می سازند.

     و وای به روزی که فرزندان قدردان زحمات پدر و مادر نباشند؛ آن گاه هر لحظه ی عمر پدر و مادر، حسرت فرا رسیدن مرگ، بزرگ ترین حسرت زندگی آنان خواهد بود. ما فرزندان باید آینده ی خود را در چهره ی این دو فرشته ی مهربان خداوند ببینیم. 

     زیرا ما نیز که اکنون فرزندیم؛ در زمانی نه چندان دور، پدر و مادر خواهیم شد و برای آن که خود گرفتار دردسرهای دوران پیری نشویم، باید از هم اکنون به فکر پدر و مادر و رفع نیازهای جسمی، روحی و عاطفی آنان باشیم، تا فرزندان مان نیز از ما بیاموزند. پیامبر مهربانی فرمود: « دیگران را با اعمالتان دعوت کنید، نه با زبانتان! » و به قول سعدی بزرگ: « به عمل کار برآید به سخن دانی نیست! »

     اما انسان هایی که به خداوند ایمان دارند یا اندکی معرفت دارند، نیازی به این دلایل ندارند و در انتظار فرصت هستند؛ تا دست پدر و مادر را به گرمی بفشارند و خاک پای آنان را توتیای چشم خود کنند. امید که ما نیز از جمله ی این انسان های معتقد و با ایمان باشیم. 

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

انرژی ... !

     ما آدم ها حال روحی یکنواخت و یکسانی نداریم. گاهی اوقات بسیار سرحال و شادابیم و سرشار از انرژی. تا جایی که با نگاه، صحبت و هم نشینی، به دیگران انرژی فراوانی می دهیم و حال همه را خوب می کنیم و حال خودمان نیز بهتر می شود.

     بعضی روزها اما اوضاع جور دیگری است. حال مناسبی نداریم و منبع انرژی سبز نشاط و زندگی بخشمان خالی است و حتی نای از جا برخاستن و نشستن را هم نداریم و دایم در رختخواب غلت می زنیم تا وقت بگذرد و کمی حالمان بهتر شود و دریغ که چنین نمی شود!


*****

     برای بهبود حال روحی و نجات از بدحالی باید از جا برخیزیم و انرژی های منفی که در جسم و جانمان انباشته شده را دور بریزیم و فضای خانه را هم پر از انرژی مثبت و شورانگیز زندگی، سلامتی و عشق کنیم.

     بهترین راه، ابتدا دوش گرفتن با آب ولرم و در صورت امکان، آب سرد است. بعد باز کردن در و پنجره ها برای بیرون رفتن هوای اتاق است. برای سریعتر شدن این کار، می توانیم از کولر و یا فن و هود آشپزخانه استفاده کنیم. بعد کمی نرمش برای دور شدن سستی و خواب آلودگی که این نرمش می تواند پیش از حمام هم انجام شود. 

     آخرین مرحله زنگ زدن به دوستان و بستگان سرشار از انرژی و کمی گفتگو با آن هاست و هنگامی که حالمان بهتر شد، می توانیم به نزدیک ترین پارک برویم و کمی قدم بزنیم و یا روی نیمکت بنشینیم و از تماشای مردم، درختان و حیوانات لذت ببریم. روز و شبتان سرشار از انرژی!!

۰۲ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی