۳۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان» ثبت شده است

دلی به دست آر ...!

دوستانِ جان؛ درود!

 

مدتی گرفتار بعضی مشکلات و کارها شدم و این وبلاگ، به روز نشد.

 

با عرض معذرت از حضور خوانندگان و دوستان گرامی؛ امیدوارم این مشکل دیگر پیش نیاید! ان شاءالله!

 

***

 

آورده اند که به خواجه عبدالله انصاری (یا دیگری از بزرگان تصوف ـ تردید از بنده است!) گفتند: فلان شخص مقاماتی دارد و در هوا می پَرَد!

گفت: هنر نکرده، مگس هم در هوا پرواز می کند.

 

گفتند: او بر روی آب راه می رود!

گفت: هنر نکرده، پَرِ کاه نیز روی آب می رود!

 

گفتند: پس هنرمند و انسانِ انسان، چه ویژگی باید داشته باشد؟

گفت: باید تلاش کند، باری از دوش مردم بردارد!

 

***

 

اگر در هوا پَری، مَگَسی باشی!

 

اگر بر آب رَوی، خَسی* باشی!

 

پس دلی به دست آر، تا کَسی باشی!

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* خَس: علف یا پَرِ کاه که روی آب می مانَد.

 

 

 

۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۲۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

نخستین نشانۀ تمدن در یک فرهنگ باستانی

 

«نخستین نشانۀ تمدن در یک فرهنگِ باستانی، استخوان رانی بوده که شکسته شده و دوباره جوش خورده است!
 

چرا که پای شما اگر در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما می‌میرید.

 

نمی‌توانید از خطر فرار کنید، برای نوشیدن به رودخانه بروید یا برای غذا شکار کنید.

 

شما خوراکی هستید، برای جانورانِ پَرسه‌زن.

 

هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمی‌آورد تا استخوانش جوش بخورد.

 

استخوان شکستۀ رانی که جوش خورده است، گواهی است بر اینکه کسی زمان صرف کرده تا با شخص پاشکسته همراهی کند.

 

محل جراحت را بسته، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت و بهبودی پیدا کند.

 

کمک به دیگری در عین دشواری، همان‌ جایی است که تمدن آغاز می‌شود.

 

ما وقتی در اوج شکوفایی خود هستیم که به دیگران یاری می‌رسانیم.»

 

                                                                                                   «مارگارت‌مید»

 

*****

 

دوستان سلام؛

وقتی این مطلب را دیدم، به فکر فرو رفتم و دیدم که این سخن کاملا درست است!

 

امروز هم وقتی می‌بینیم؛ یکی از اطرافیان ما به کمک نیاز دارد، باید در حد توان به او کمک کنیم و دستش را بگیریم.

 

ما می‌توانیم بخشی از هزینه‌هایمان را کم کنیم و به دیگران کمک کنیم. این نشانۀ انسانیت ماست.

 

به قول سعدی شیرازی در بوستان:

«... مرا شاید انگشتری بی نگین          نشاید دل خلقی اندوهگین!»

 

نشانه‌های تمدن و فرهنگ، درست از زمانی آغاز می‌شود و جلوه و نمود پیدا می‌کند که ما از مرحلۀ غرایز حیوانی بالاتر می‌رویم و رفتاری بنا به اختیار و اراده از خود بروز می‌دهیم.

 

وگرنه بسیار ی از گونه‌های جانوری نیز، در سختی‌ها به هم‌نوعان خود یا دیگر موجودات کمک می‌کنند.

 

همۀ ما در دنیای واقعی یا در شبکه‌های مجازی بسیار دیده‌ایم که یک سگ، توله‌های گربه‌ای را پناه داده و بزرگ می‌کند.

 

یا گربه‌ای که از یک موش حمایت کرده یا از توله سگ بیجانی مراقبت و نگهداری می‌کند یا ... .

 

اما مقولۀ کمک در دنیای انسان‌ها بسیار بالاتر و والاتر و ارزشمند‌تر از این رفتارهای غریزی و حیوانی است.

 

امیدواریم؛ هر روز بیش از پیش؛ برای هم‌نوعان خود و دیگر موجودات جهان، ارزش قائل شویم و در جهت کمک به بهبود زندگی آنان بکوشیم.

 

 

۱۴ آبان ۹۹ ، ۲۱:۲۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

بانوان نیکوکار

 

... همین‌طور که داخل ماشین منتظر نشسته بودم تا همکارم خریدش را انجام دهد و بیاید، ناگهان چشمم به زنی حدودا چهل ساله افتاد که زیر لب با خودش حرف می زد و در حالی که مشت‌هایش را در هوا تکان می‌داد، به طرف داروخانه می‌رفت.

همکارم که از خرید آمد، راه افتادیم. هنوز صد قدم نرفته بودیم که همان خانم را دیدیم. 

کنار خیابان ایستاده بودو دست بلند کرد. دخترکی دستش را گرفته بود و هر دو ماسک زده و دستکش به دست داشتند.

همکارم اشاره کرد که برویم و سوارشان نکنیم.

اما من گفتم: ما که ماسک زده‌ایم و آنها هم ماسک دارند و چون تابستان است، شیشه ها را کامل پایین می دهیم و ان شاءالله خطر کرونا تهدیدمان نمی‌کند.

سرعتم را کم کردم و کنار خیابان ایستادم. اول دخترک سوار شد و بعد مادرش. سلام کردند و راه افتادیم.

کمی که جلوتر رفتیم، گوشی خانم زنگ خورد و آهسته مشغول صحبت شد.

جالب بود. یک کوچه بالاتر از خانۀ ما پیاده شدند و خواستند کرایه بدهند که من نگرفتم. تشکر کردند و رفتند.

وقتی ماجرای خانم و دخترش را برای همسرم تعریف کردم، گفت که آنها را می‌شناسد.

خانم از همسر معتادش جدا شده و در یک بُرج مسکونی، کار خدماتی انجام می‌دهد و دو دختر دارد. دختر بزرگش ازدواج کرده و دختر کوچکش کلاس سوم دبستان است.

خانم محترمی است و چندین خواستگار دارد، اما به همه جواب رد داده تا دخترش را به آرزوهایش برساند.

***

تا اینجای ماجرا در جامعۀ ما نظایر فراوان دارد، اما نکتۀ جالب از اینجا به بعد داستان است.

عده ای از خانم‌های محل به طور خودجوش کنار هم جمع شده‌اند و ماهانه مبالغی را در یک صندوق پس انداز می‌کنند.

بخشی از آن را در بانک سپرده‌گذاری کرده‌اند تا سودش را بگیرند و به سرمایۀ اصلی اضافه کنند و بخشی را هر ماه به چند خانوادۀ داخل محل کمک می‌کنند.

ظاهرا تشکیلات منظم و مرتبی دارند و حساب و کتابشان هم دقیق است. این مجموعۀ بانوان نیکوکار هیچ اسمی ندارد و هیچ جا هم ثبت نشده است.

کمک ها را تنها از خانم‌هایی که سال‌هاست همدیگر را می‌شناسند، می‌گیرند و به کسانی که حداقل سه سال در این محل ساکنند، کمک می‌کنند.

ظاهرا جهیزیۀ دخترِ این خانم را هم، همان بانوان نیکوکار تهیه و هدیه کرده‌اند و هنوز هم هوای خانوادۀ آنها را دارند.

در دلم به این بانوان فداکار و انسان، هزاران آفرین گفتم و برایشان آرزوی موفقیت کردم.

اگر بخواهیم؛ بدون تشکیلات سازمانی و اسم و رسم هم، می توانیم به دوستان،آشنایان و اطرافیان نیازمند خود کمک کنیم.

در این صورت ــ وقتی هر کسی به اطرافیان نیازمند خود برسد ــ دیگر فقیر و نیازمندی باقی نخواهد ماند که برای رفع نیازهای ضروری خود دست به کارهایی بزند که یا بسیار سخت است یا در شانش نیست!

هرچند نهادهای مسئول بسیاری هستند که وظیفۀ آنها حمایت از این خانواده‌های آسیب دیده است، اما این چیزی از مسئولیت اجتماعی ما به عنوان یک انسان کم نمی‌کند.

از طرفی ارگان‌ها و نهادهای دولتی باید وظایف خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهند تا حتی یک هموطن، گرفتار و نگران آیندۀ زندگی خود و خانواده‌اش نباشد!

۳۱ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

در جستجوی «انسان»...!

 

«دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!»

 

 

این شعر زیبا و پر مغز منسوب به «مولانا» است. اصل شعر را می‌توانید در «دیوان شمس» که غزلیات «مولانا» را در آن گردآورده‌اند، ببینید.

 

این بیت به حکیم یونانی «دیوجانس» اشاره می‌کند که در روز روشن چراغ در دست گرفته بود و می‌گفت: «من در جستجوی انسانم!»

 

آنها که او را می‌دیدند، به او می‌خندیدند و مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند: «بیچاره عقلش را از دست داده و دیوانه شده!...»

 

اما دانایان و عاقلان آن روزگار، درک کرده بودند که این حکیم دانا چه می‌گوید. او کاملا هوشیار و عاقل بود و می‌دانست چه می‌گوید و چه می‌کند.

 

درست مثل دیوانگانی که در تیمارستان بستری و تحت درمان هستند. آنها همۀ مردم، از جمله روان‌پزشکان را دیوانه می‌پندارند!

 

این مسئله مربوط به چند هزار سال پیش است که روابط انسان‌ها ساده‌تر و بهتر بود و به این پیچیدگی امروز نرسیده بود.

 

اوضاع روابط انسانی در دنیای امروز روشن است!

 

با این شرایط؛ اگر ما نیز چراغی در دست بگیریم و به دنبال «انسان» بگردیم؛ آیا کار درستی انجام داده‌ایم؟

 

و دیگر اینکه چند درصد از افراد جامعۀ امروز ما را به جنون و دیوانگی متهم خواهند کرد؟

 

شما چه فکر می‌کنید؟

 

 

 

۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

سکوتی بهتر از فریاد!

 

بسیاری از ما آن قدر که در بارۀ دیگران حرف می زنیم، از خودمان و در بارۀ خودمان تقریبا چیزی نمی گوییم.

 

حال آنکه بدون شک اطلاعات و دانسته های ما در بارۀ خودمان صدها برابر چیزهایی است که از دیگران می دانیم.

 

یعنی اقیانوسی در برابر قطره ای!

 

و جالب اینجاست که بدون لحظه ای فکر کردن شروع به بیان یک مطلب که در بارۀ فردی شنیده، خوانده یا حتی دیده ایم، می کنیم.

 

اما از گفتن یک بخش کوچک از آن اطلاعات مفید در بارۀ خودمان، که دانستنش سبب بالا رفتن سطح روابط ما با اطرافیان می شود، خودداری می کنیم.

 

مثلا بیان این نکته که از چه رفتارهایی ناراحت می شویم، می تواند دوستان و اطرافیان ما را آگاه کند تا آن برخورد خاص را با ما نداشته باشند.

 

دیگران نیز می توانند، انتظارات کلی خود را در قالب دو یا سه نکته به ما بگویند تا در رفتارهای خود با آنان تجدید نظر کنیم.

 

همچنین با سکوت کردن، در مواقعی که اطلاعات کافی نداریم یا دانسته های ما بر اساس حدس و گمان یا گفته های نااستوار دیگران است، می توانیم به سالم سازی روابط با دیگر افراد جامعه کمک شایانی بنماییم.

 

بیایید از همین امروز این پیام را به دیگران بدهیم که من از اظهار نظر در این مورد خودداری می کنم؛ چون:

 

1.من صاحب نظر و اهل فن این حوزه نیستم.

 

2.حتی اگر صاحب نظر این حوزه باشم، می کوشم قضاوت و سنجش را به افراد داناتر و باسوادتر این حوزه بسپارم تا نتیجۀ بهتری عاید افراد جامعه گردد.

 

3.اطلاعات و دانسته های من در بارۀ این فرد یا این موضوع، علمی و مطمئن نیست.

 

4.رفتار انسانی و منصفانه حکم می کند، در زمینه های غیر تخصصی نظر ندهم و آن را به صاحب نظران واگذار کنم.

 

5.چون بهداشت روانی را عامل مهمی در ارتقا، رشد و پیشرفت سطح روابط اجتماعی می دانم، با سکوت در این زمینه ها به افزایش بهداشت روانی در روابط بین افراد جامعه کمک می کنم.

 

#من_در_این_زمینه_حرفی_ندارم!

#من_دیگر_حرفی_ندارم!

#من_سکوت_می کنم!

 

اگر موافقید کمک کنید یا نظر و پیشنهاد خود را بگویید.

 

۳۰ مهر ۹۸ ، ۰۴:۲۸ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

رسیدن به خواسته ها

دوست من سلام

اگر ممکنه به یک پرسش من پاسخ بدید:

 

آیا شما به هر چیزی که تو زندگی خواستید، رسیدید یا نه؟

 

اگر نه، چرا؟

و اگر بله، چطور؟

...

 

***

 

خود من هر وقت که درخواستم باعث زحمت و مزاحمت دیگران نبوده و برای به دست آوردنش، تلاش لازم رو کردم؛ اون رو به دست آوردم.

 

البته یک نکتۀ دیگه اینجا هست که بهش می گن؛ زمان! بله زمان!...

 

یعنی من چیزی رو امروز دوست داشتم که داشته باشم، اما چون تلاشی نکردم و یا اینجا برای کسی زحمت و دردسر درست می‌کرده، نتونستم بهش برسم.

 

اما به محض اینکه اون شرایط تغییر کرده، در اولین فرصت بهش دست پیدا کردم.

 

از قدیم گفتند:

«با خدا باش، پادشاهی کن          بی خدا باش، هر چه خواهی کن!»

 

این شعر واقعا درسته! من و خیلی از شماها با تمام وجودمون درستی پیامش رو درک کردیم و فهمیدیم.

 

وقتی از خدا چیزی می‌خواهی، به شرط این که حقی از کسی ضایع نشه؛ مطمئن باش بهش می‌رسی!

 

و البته باز هم زمان! یعنی در زمان خودش، بهترین زمان ممکن!

 

حتما این بخش رو هم با من موافقید که بعضی چیزها رو وقتی به دست می‌آریم، تازه می‌فهمیم چقدر خوب که جلوتر دستمون نرسید، چون الان بهتر از اون وقته!

 

بعضی‌ها فکر می‌کنند این جمله که «حکمت خدا بوده!...» فقط راه حل آروم شدن بعضی آدم‌هاست که به چیزی که خواستند، نرسیدند!

 

شما چی فکر می‌کنید؟

 

ما به دلیل دانش و تجربۀ ناقص بشری‌مون، دلیل خیلی از چیزها رو توی دنیا نمی‌دونیم.

 

اما چون توهم آگاهی و دانایی داریم، فکر می‌کنیم وقتی چیزی رو نمی‌فهمیم؛ یا نیست یا می‌تونیم هر طور دلمون خواست در باره‌اش حرف بزنیم!

 

و این یک اشتباه بزرگه!

 

دلیل خیلی از اتفاقات و مسائل رو بعد از گذشتن از اون‌ها فهمیدیم و دیدیم که چقدر خوب شد؛ این طور نشد یا خوبه که اون طور شد!

 

و نکتۀ دیگه این که، فرض کنیم جملۀ «حکمت خدا بوده!» فقط برای آرامش دادن به ما باشه؛ مگر بده که آروممون می‌کنه؟

 

اگر ما رو خواب کنه و حرکت رو اَزَمون بگیره؛ بله! بَده! خیلی هم بَده!...

 

اما وقتی فقط کمی از اضطراب و ناراحتی‌مون کم می‌شه و حالمون بهتر می‌شه که دیگه بد نیست!

 

منتظر پیام‌های دوستان عزیزم هستم. اگر صلاح دونستید، نظرتون رو آشکار بگید و اگر نه به طور خصوصی بفرستید. موفق باشید.

۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۳ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

چرا موفق نمی‌شویم؟

آنان که ذهنی نقاد و تیزبین دارند، به سادگی متوجه می‌شوند که بسیاری از مشکلات ما، به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و ترس از پذیرش مسئولیت است.

 

ما در پی هدفی هستیم که دیگران در آن نقش داشته باشند.

 

یعنی کسی مسئول باشد تا در صورت عدم تحقق آن خواسته یا هدف؛ کسی باشد که بتوانیم تمام مسئولیت را بر دوش او بیندازیم.

 

و دائم غُر بزنیم و بنالیم که ما هیچکاره‌ایم و شما مسئولید و چرا این طور نشد و چرا آن طور نشد!

 

اگر بخواهیم واقع بین باشیم، باید تمام مسئولیت کارهایمان را بپذیریم و شوربختانه این کار از ما ساخته نیست!

 

معمولا 95 درصد انسان ها تسلیم شرایطی می‌شوند که دیگران برایشان برنامه‌ریزی کرده‌اند و تنها 5 درصد مسئولیت کارهایشان را می‌پذیرند.

 

و درست به همین دلیل است که این حدود 5 درصد از دیگران چند سر و گردن بالاترند.

 

یعنی همان‌هایی که در کسب و کار و زندگی موفق‌تر و پیشروترند، چون خودشان برنامه‌ریزی کرده‌اند.

 

ما هم اگر می‌خواهیم در زندگی پیشرفت کنیم، باید با آگاهی کامل مسئولیت تمام کارهایمان را بپذیریم و برنامه‌ای مطابق با توانایی‌ها و استعدادهایمان طراحی کنیم تا به هدفمان دست یابیم.

۲۲ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۸ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

معرفی کتاب «لقمه کردن فیل»



ــ آیا خوردن فیل ممکنه؟ 

ــ بله! 

ــ چطور؟ 

ــ با لقمه لقمه کردن آن...!


***





در چیستانی می‌پرسد: «یک فیل را چطور می‌شود خورد؟» و پاسخ این است که: «لقمه‌لقمه!»


واقعیت این است که «قطره‌قطره» جمع گردد،‌ وانگهی «دریا» شود؛ و همیشه همین‌طور بوده است.


بگذارید سه جمله را در این زمینه از بزرگان نقل کنم:

 

«کارهای بزرگ با فَوَرانی از انگیزش انجام نمی‌شوند، بلکه با کنار هم قرار گرفتن چیزهایی کوچک است که به سرانجام می‌رسند.»


«کارهای کوچکی که هر روز انجام می‌دهید، در ساختنِ زندگیِ شما بیشتر نقش دارند تا کارهای بزرگی که هر از گاهی انجام می‌دهید.»


«یک تفاوت انسان‌های موفق و ناموفق، در این است که موفق‌ها، کاری را که باید، در زمانی که لازم است، انجام می‌دهند؛ هر حس و حالی که داشته باشند.»


***


مطلبی را که در چند سطر پیش نقل کردیم، از سایت آقای علی اکبر قزوینی، نویسندۀ کتاب «لقمه‌کردن فیل!» انتخاب کرده‌ایم.


این کتاب به آموزش نکته های ساده و آموزنده در زمینۀ مهارت و رشد شخصی می‌پردازد.


کتاب یاد‌ شده را می‌توانید در‌ قالب pdf و به‌ صورت رایگان از لینک‌ زیر (از‌ سایت اصلی) دانلود کنید.







لینک دانلود کتاب لقمه‌ کردن فیل )





دوستان گرامی؛ توجه فرمایید! 


ــ لطفا پس از کلیک کردن روی لینک بالا و وارد شدن به صفحۀ سایت آقای قزوینی؛ 

ــ ابتدا ایمیل خود را وارد کنید. 

ــ سپس لینک دانلود به ایمیلتان فرستاده می شود. 

ــ اکنون می توانید از طریق آن لینک کتاب را دانلود نمایید. گوارای وجودتان!




۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۸ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
سعید بیگی

رویاپردازی؛ بله یا نه...؟!

     هر یک از ما در طول زندگی تحربه هایی را پشت سر گذاشته ایم که برایمان ـ جدای ارزشمند بودن یا نبودن یا تلخ و شیرینی آن ـ خاطرات و ماجراهایی آرامش بخش را زنده می کند؛ چون برایمان آشناست!


     انسان همواره از چیزها، جاها و اتفاقات ناشناس و نامعلوم ترس و واهمه داشته و از آن گریزان بوده است. شاید دلیل این ترس، احساس ناامنی و اضطراب ناشی از آن است که گاه آن قدر شدید می شود که انسان را از پای در می آوَرَد.


     اما در این بین، فضاها و اتفاقات ناآشنایی هم وجود دارند که نه تنها باعث اذیت و آزار انسان نمی شوند؛ بلکه به انسان امید و آرامش می بخشند و گاه او را در مسیر زندگی یاری می کنند و با ایجاد انگیزه باعث سرعت گرفتن پیشرفت فرد می شوند.


     بیشتر این فضاهای دوست داشتنی و ناآشنا در خیالات و رویاهای انسان شکل می گیرند و دیده می شوند. انسان هنگامی که رویایی را در سر می پروراند، در واقع از محیط عادی و زندگی روزمره و یکنواخت خود خسته شده و آرزوی شرایطی بهتر و امکاناتی بیشتر را دارد.


     همین تصورات و خیالات هستند که به انسان انگیزه ی تلاش مضاعف می بخشند و به او در ادامه ی زندگی یاری می رسانند. به قول معروف: «تا رنج نَبَری، گنج نَبَری!»


     چنین انسانی برای رسیدن به تصورات و رویاهایی که برای آینده ی زندگی خویش ساخته است، برنامه ریزی دقیق می کند و به دنبال آن تلاشی چشمگیر از خود نشان می دهد و ناگزیر به تمام یا بخشی از آن رویای شیرین و زندگی دلخواهش دست خواهد یافت.


۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۲۶ ۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سعید بیگی

پسرانگی

پسرای عزیز؛

     شما هم سعی کنید، یک انسان بمونید و یک پسر باشید. یعنی دقیقا مطابق فطرتتون رفتار کنید و هیچ وقت از مرد بودنتون شرمنده نباشید! این فکر درستی نیست و گوینده ی این حرف قطعا دوست نیست!

 

     ارزش و اعتبار یک پسر هم به پسر بودن و مردانگیش هست. اگر قرار بود غیر از این باشه، خدا بهتر می تونست ما رو موجودی جز این که هستیم، خلق کنه. شاد و پیروز باشید. حق نگهدارتون!


۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۹ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۲
سعید بیگی