دوست من سلام
اگر ممکنه به یک پرسش من پاسخ بدید:
آیا شما به هر چیزی که تو زندگی خواستید، رسیدید یا نه؟
اگر نه، چرا؟
و اگر بله، چطور؟
...
***
خود من هر وقت که درخواستم باعث زحمت و مزاحمت دیگران نبوده و برای به دست آوردنش، تلاش لازم رو کردم؛ اون رو به دست آوردم.
البته یک نکتۀ دیگه اینجا هست که بهش می گن؛ زمان! بله زمان!...
یعنی من چیزی رو امروز دوست داشتم که داشته باشم، اما چون تلاشی نکردم و یا اینجا برای کسی زحمت و دردسر درست میکرده، نتونستم بهش برسم.
اما به محض اینکه اون شرایط تغییر کرده، در اولین فرصت بهش دست پیدا کردم.
از قدیم گفتند:
«با خدا باش، پادشاهی کن بی خدا باش، هر چه خواهی کن!»
این شعر واقعا درسته! من و خیلی از شماها با تمام وجودمون درستی پیامش رو درک کردیم و فهمیدیم.
وقتی از خدا چیزی میخواهی، به شرط این که حقی از کسی ضایع نشه؛ مطمئن باش بهش میرسی!
و البته باز هم زمان! یعنی در زمان خودش، بهترین زمان ممکن!
حتما این بخش رو هم با من موافقید که بعضی چیزها رو وقتی به دست میآریم، تازه میفهمیم چقدر خوب که جلوتر دستمون نرسید، چون الان بهتر از اون وقته!
بعضیها فکر میکنند این جمله که «حکمت خدا بوده!...» فقط راه حل آروم شدن بعضی آدمهاست که به چیزی که خواستند، نرسیدند!
شما چی فکر میکنید؟
ما به دلیل دانش و تجربۀ ناقص بشریمون، دلیل خیلی از چیزها رو توی دنیا نمیدونیم.
اما چون توهم آگاهی و دانایی داریم، فکر میکنیم وقتی چیزی رو نمیفهمیم؛ یا نیست یا میتونیم هر طور دلمون خواست در بارهاش حرف بزنیم!
و این یک اشتباه بزرگه!
دلیل خیلی از اتفاقات و مسائل رو بعد از گذشتن از اونها فهمیدیم و دیدیم که چقدر خوب شد؛ این طور نشد یا خوبه که اون طور شد!
و نکتۀ دیگه این که، فرض کنیم جملۀ «حکمت خدا بوده!» فقط برای آرامش دادن به ما باشه؛ مگر بده که آروممون میکنه؟
اگر ما رو خواب کنه و حرکت رو اَزَمون بگیره؛ بله! بَده! خیلی هم بَده!...
اما وقتی فقط کمی از اضطراب و ناراحتیمون کم میشه و حالمون بهتر میشه که دیگه بد نیست!
منتظر پیامهای دوستان عزیزم هستم. اگر صلاح دونستید، نظرتون رو آشکار بگید و اگر نه به طور خصوصی بفرستید. موفق باشید.
روزها و شبهای زیادی را سپری کردیم و به انتظار نشستیم تا کسی وارد شود و ما را از این دردسرها، گرفتاری ها و نامهربانی ها نجات دهد و زندگی گرم و پُر از مهر و محبتی را برایمان فراهم کند.
اما چشممان به در خشک شد و آن که باید بیاید، نیامد.
اکنون که به این روزها و شب های گذشته می نگرم، تاسف می خورم که چرا بی حرکت نشسته و فقط به راه خیره شده ایم تا خدا کسی را برای حل مسائل و مشکلاتمان بفرستد!
مگر می شود؟!... و مگر داریم؟!...
از قدیم گفته اند: «از تو حرکت، از خدا برکت!»
«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ: خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!»
آری! اگر خواهان تغییر در سرنوشت خودمان هستیم، باید ابتدا بپذیریم و باور کنیم که می توانیم با یاری خدا سرنوشت خویش را تغییر دهیم. سپس تلاش کنیم و بی شک شاهد تغییر تمام ابعاد زندگی خویش خواهیم بود.
من این روزها عجیب به این باور رسیده ام که خداوند هرگز عزیز بزرگواری چون امام زمان (ع) را برای نجات مردمی که مانند سنگ بر زمین چسبیده اند و هیچ تکان و جنبشی ندارند، نخواهد فرستاد!
اگر حرکتی و جنبشی بود، شاید تغییری هم ایجاد شود و خداوند کسی را به یاریمان بفرستد.
هر کسی در حد توان خود مسئولیت دارد در جهت آماده کردن شرایط بکوشد تا جامعه ای ایدهآل و خواستنی داشته باشیم و به پیشواز گل نرگس برویم.
امیدوارم آن روز و روزگار وعده داده شده را دریابیم و درک کنیم. چنین باد!
یکی از مشکلاتی که در زندگی با آن دست به گریبانیم؛ تلاش فراوان و کُشنده، از لحظۀ شکل گرفتن یک ایده یا فکر در ذهنمان تا رسیدن به هدف یا نتیجۀ مورد نظر است.
جالب است بدانیم که این کار، گاهی مانند ترمز عمل می کند و سرعت ما در رسیدن به هدفمان را می گیرد.
زیرا در مسیر زندگی هم نَشیب (سرازیری) داریم و هم فَراز (سربالایی)!
وقتی در نَشیب هستیم، باید تلاش کنیم تا به قلۀ کوچک نزدیکمان (هدف های جزئی و میانی) دست یابیم.
هنگامی که در فَراز قرار گرفتیم، باید تلاش را کم کنیم تا با سرعت عادی خود به سمت نَشیب بعدی برویم.
در این لحظات تلاش فراوان، باعث افزایش سرعت و ناتوانی در کنترل کار می شود و ما را از مسیر اصلی خارج می کند و به دردسر می اندازد.
این چرخه (نَشیب و فَراز) تکرار می شود تا به قُلّه های بزرگتر و بالاخره بزرگترین قُلّه، یعنی هدف اصلی و مهم برسیم.
بهتر است هدف را با تحقیق و پژوهشِ درست و دقیق انتخاب کنیم. سپس هم زمان با تلاش و حرکت به سمت هدف، تمام توان روحی و جسمی خود را به کار بگیریم تا به هدفمان نزدیک تر شویم.
وقتی نهایت تلاشمان را به کار گرفتیم و در مسیر پیش رفتیم؛ در مسافت های پایانی، باید کار را هم از نظر فیزیکی و هم از نظر ذهنی رها کنیم تا به نتیجه مورد نظرمان برسد.
البته این زمانی است که ما تمام تلاش، کوشش و کارمان را کرده ایم و اکنون هیچ کمکی به ادامۀ کار نمی توانیم بکنیم و فقط باید منتظر بمانیم و همه چیز را به خدا بسپاریم.
خداوند به پاس تلاش های برنامه ریزی شدۀ ما، مسیر را برایمان روشن و هموار خواهد نمود تا به هدف از پیش تعیین شدۀ خود دست یابیم. از قدیم گفته اند: «از تو حرکت؛ از خدا برکت!»
این روزها و در پی بارش باران های سیل آسای بهاری و بروز آب گرفتگی و جاری شدن سیل در بسیاری از شهرها و روستاها و درگذشت تعدادی از هموطنان عزیزمان در شیراز و دیگر نقاط کشورمان؛ هر فردی که دسترسی به گوشی داشته باشد، به عنوان یک کارشناس به میدان آمده است.
و چون از شنیدن این خبرهای ناگوار و دیدن صحنه های دردآور گیر افتادن عزیزان هموطن در چنگال سیل و ناتوانی در نجات جان این مسافران بهاری، ناراحت و عصبانی شده، مسئولیت این حوادث تلخ و دردناک را به دوش این و آن می اندازد و می کوشد، برای درد از دست دادن همشهریان و هموطنانش مرهمی بیابد تا قدری دلش آرام گیرد.
ما هم به آسیب دیدگان و تمام ملت بزرگ ایران تسلیت عرض می کنیم و برای تمام هموطنان آسیب دیده و یا بیننده ی این مناظر حزن انگیز آرزوی صبر و اجر می کنیم.
هم چنین از عزیزان هموطن خواهش می کنیم، قدری خوددار باشند و هر نوشته، تصویر یا متنی را ـ برای رعایت حال برخی هموطنان ـ بلافاصله و بدون بررسی در شبکه های اجتماعی به اشتراک نگذارند.
اگر برخی مسئولان در این زمینه کوتاهی کرده اند باید پاسخگو باشند و مجازات شوند، زیرا جان انسان ها قابل معامله و تعارف نیست!
چه پدران، مادران یا فرزندانی که از یک خانواده در این حوادث فوت شدند و خانواده و فامیلی را داغدار کردند. خداوند درگذشتگان را بیامرزد و به بازماندگان صبر و اجر عنایت فرماید. ان شاءالله!
اکنون باید از طریق مراجع قانونی و مهم تر از همه، وجدان پاک انسان های بیدار و افکار عمومی جامعه ی بزرگ ایرانیان، از طریق شبکه های اجتماعی خواستار پاسخگویی افراد بی مسئولیت و مقصران این حوادث و مجازات متناسب این افراد باشیم.
به امید روزی که جان و مال و دارایی های مردم شریف ایران از بی مسئولیتی عده ای به نام مسئول (؟!) در معرض خطر نابودی قرار نگیرد و مسئولان محترم واقعا احساس مسئولیت کنند. چنین باد!
سلام و روزگارتون به خیر و شادی!
شما یک آدم پولدار هستید یا فقیر یا متوسط...؟! از وقتی یادم می آمد؛ به ما گفته بودند آدم های پولدار را مثل قارون زمان حضرت موسی (ع) ببینیم، که از راه نادرست و حرام و خوردن مال مردم به این ثروت رسیده اند و من هم در آن سنین باورم شده بود که: « پول و ثروت حلال هیچ وقت روی هم جمع نمی شود و با آن نمی توان کار خیر انجام داد! »
این عقیده ی من پابرجا بود تا وقتی که چند سال بعد دوستی از من دعوت کرد، به یک جلسه ی مذهبی و دعا بروم. وقتی سر قرار حاضر شدم و راه افتادیم، به من گفت: « قول می دم تا به امروز چنین جلسه ای ندیده و نرفته باشی! »
من چیزی نگفتم و راه افتادیم. وقتی رسیدیم، وارد یک آپارتمان دو طبقه شدیم و به طبقه ی دوم رفتیم. طبقه ی اول خانم ها بودند. در آن جا همه جور آدمی از هر طبقه ی اجتماعی بود. بعد از چند دقیقه مراسم دعا شروع شد و بعد از دعا یک آقای محترم ـ که من نمی شناختم ـ سخنرانی کرد.
مراسم دعا خیلی خوب و دلچسب بود، اما سخنرانی عالی بود! بعد از پایان سخنرانی سفره ای کوچک پهن شد و برای نیازمندان گل ریزان شد و هر کس بسته به توان مالی خودش مبلغی کمک کرد! بعد هم شام دادند و مراسم تمام شد. بانی مجلس که یک کاسب بازاری بود، جلوی در ورودی ایستاده بود و با وجود سن بالا، با احترام به همه خوش آمد می گفت.
بعدها که کمی سنم بالاتر رفت، در بین اطرافیان کسانی را دیدم که با زحمت و تلاش به ثروت رسیده بودند و این مسئله ذره ای در رفتار و اعمال و برخوردشان تاثیر نگذاشته بود! تازه آن وقت فهمیدم اگر انسان بخواهد، می تواند به یاری خدا، هم ثروتمند باشد و هم انسان بماند و این مطلب غیر ممکن نیست!
آرزو می کنم مال و ثروت دنیا در دستانتان و عشق به پروردگار عالم در دلتان خانه کند! حق نگهدارتان!
پسرای عزیز؛
شما هم سعی کنید، یک انسان بمونید و یک پسر باشید. یعنی دقیقا مطابق فطرتتون رفتار کنید و هیچ وقت از مرد بودنتون شرمنده نباشید! این فکر درستی نیست و گوینده ی این حرف قطعا دوست نیست!
ارزش و اعتبار یک پسر هم به پسر بودن و مردانگیش هست. اگر قرار بود غیر از این باشه، خدا بهتر می تونست ما رو موجودی جز این که هستیم، خلق کنه. شاد و پیروز باشید. حق نگهدارتون!