گاهی وقت ها با کسی به مشکل بر می خوریم و
اختلافی پیدا می کنیم و بلافاصله برخوردی صورت می گیرد و در آن حالت که هر دو طرف
ناراحت و عصبانی هستند، هیچ کدام ملاحظه نمی کنند و حرف هایی می زنند که بعدا
برایشان دردسر می شود.
در ادامه ی ماجرا برای اثبات ادعای مورد
نظر، باید خودشان را حسابی به زحمت بیندازند و اگر نتوانند آن حرف ها را ثابت
کنند؛ تازه اول گرفتاری است. یعنی اگر ثابت نشود، تمام پُل های پشت سر خراب شده است و ما این سوی پُل تنها خواهیم ماند!
نگو!... عزیزم نگو!... جان و دلم حرفی را که
به آن اطمینان نداری، نگو و خودت را به دردسر نینداز! از معصومین نقل شده است که
بین راست و دروغ فقط چند انگشت فاصله است. راست آن است که دیده باشی! و دروغ آن
است که بگویی، شنیده ام!
چقدر خوب است، حرفی را هم که می دانیم و به
زیان کسی تمام می شود، بر زبان نیاوریم. خداوند همه چیز را می داند، اما
ستارالعیوب است و گناهان و عیب های ما را می پوشاند و به هیچ کسی نمی گوید. حال
چرا ما که از اصل ماجرا خبر نداریم، از روی حدس و گمان حرفی بزنیم که بعد روشن
شود، از اصل واقعیت نداشته یا واقعیت به شکل دیگری بوده است.
حَرف ِ ناگفته، مانند تیر در چِلّه ی کمان است؛ اما
هنگامی که گفته شد، تیر پرتاب شده است و دیگر هیچ کنترلی بر آن نداریم و نمی
دانیم، بر کدام هدف خواهد نشست! پس بهتر است دقت کنیم و این فرصت را از خود نگیریم
و تیر را در چِلّه ی کمان نگاه داریم تا کاملا مطمئن شویم، آن گاه تیر را پرتاب
کنیم.
بسیاری از گناهان از ناحیه ی زبان است و
باید بیش از اندازه مراقب زبان باشیم تا به میل و اختیار احساس و نفس نباشد، بلکه
مهارش در دست عقل و فهم مان باشد. این مهم فقط با تلاش و تمرین ممکن می شود، امید
که در این آزمون پیروز باشیم!