۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صداقت» ثبت شده است

گفتمان سرنوشت


     یادم هست، وقتی برای خواستگاری به منزل پدرخانمم رفتیم؛ بعد از صحبت های مهم بزرگترها نوبت رسید، به صحبت های من و خانم! چون دو اتاق داشتند که با یک در چوبی از هم جدا می شد، درها باز شده بود و آقایان در اتاق جلویی و خانم ها در اتاق پشتی نشسته بودند.

     بنابراین تنها جایی که برای صحبت باقی می ماند، آشپزخانه بود. ما رفتیم و آن جا نشستیم و چهار پنج دقیقه به در و دیوار و بعد به هم نگاه کردیم. اما از هیچ کداممان صدایی در نیامد. بزرگترها به مسائل سیاسی و اجتماعی رسیده بودند که من شروع کردم و از خانم خواستم، اگر مطلبی دارند بگویند. ایشان با تعارف، دوباره توپ را به زمین من انداخت و بالاخره من شروع کردم.

     تکیه ی من روی دو مطلب بود؛ (یک، ایمان و اعتقاد ـ دو، صداقت و یکرنگی) خانم هم سومی را اضافه کردند: (گذشت و محبت!) بعد در باره ی همین ها و مسائل دیگر صحبت کردیم و دیدیم، در بیشتر موارد همفکر و هم نظریم و بعد به جمع بزرگترها پیوستیم.

***

     روشن است که هر کسی برای خودش معیارهایی دارد و بر اساس آن معیارها انتخابش را انجام می دهد. بنا بر گفته ی بزرگان، نکته ی مهم ـ پس از نزدیک بودن خانواده ها از نظر شَأن و منزلت اجتماعی و هماهنگی پسر و دختر از نظر فکری ـ آن است که مثلا از ده معیار که برای انتخاب طرف مقابل در ذهن دارند، باید روی مهم ترین معیارها اصرار کنند و انتظار نداشته باشند که فرد مورد نظر تمام معیارهای دهگانه ی ایشان را دارا باشد. این احتمال بسیار کم است و باید برای هشت یا نُه معیار هم سال ها به انتظار نشست!

     برای دوستان متاهل آرزوی زندگی بادوام و باقوام دارم و برای دوستان مجرد هم آرزوی یافتن فردی که بیشترین معیارهایشان را دارا باشد. راستی معیارهای اساسی شما چیست؟


۰۵ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۹ ۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
سعید بیگی

صداقت

« صداقت در جهان آیین ما باد          همه سرمایه ی آیینه این است! »

     کاش ما آدم ها هم مثل آیینه بودیم، یک رو و صادق و بدون تعارف! هر ایرادی می دیدیم، بدون رودربایستی، تمام و کمال و بدون چشم پوشی، مخفی کاری و دورویی به طرف مقابل می گفتیم.

     مهم تر از همه این که می گذشتیم و دفعه ی بعد که او را می دیدیم، با ذهنیتمان کاری نداشتیم و او را همان گونه که اکنون هست، می دیدیم؛ نه با تصویر ذهنی که به دیدار قبلی مربوط است و به حال امروز او هیچ ربطی ندارد!

     خدا گذشتگان مان را بیامرزد، قدیمی ها چقدر با صفا بودند و رُک و صریح و بدون ذره ای چشم پوشی مطالبی را که لازم بود، می گفتند و دفعه ی بعد طوری با طرف مقابل رفتار می کردند، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.

     هنگامی که از ایشان می پرسیدی: مگر همین آدم نبود که فلان خطا را انجام داد؟ می گفتند: آدمه و یک بار اشتباه کرده. کی ادعا داره که تا حالا اشتباه نکرده. مهم اینه که الان به اون اشتباهش ادامه نمی ده و فهمیده و تلاش می کنه، جبرانش کنه.

     قدیمی ها مثل آیینه، مثل بچه ها؛ دلشون پاک و بی آلایش بود و تمام وجودشون زلال و شفاف! همین صداقت و یکرنگی، محبت رو بین اون ها بیشتر می کرد. کاش ما هم کمی مثل اون ها باشیم!

۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی