۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاکسی» ثبت شده است

آخر «غُر زدن» هم شد کار...!؟

 

چند روز پیش برای انجام کاری اداری از منزل خارج شدم و به سر کوچه آمدم تا سوار تاکسی شوم.

 

همین که سر کوچه رسیدم، یکی از دوستان جلوی پایم ترمز کرد و از من دعوت کرد با او همراه شوم.

 

وقتی راه افتادیم، در طول مسیر شروع کرد از جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد و ... باقی مسائلی که نه من از آنها سررشته داشتم و نه خودش چیزی از آنها سر در می آورد؛ سخن گفتن!

 

چشمتان روز بد نبیند؛ این دوست ما، آنقدر آسمان و ریسمان به هم بافت که خسته شد و در نهایت تمام اقشار اجتماع را با هر سلیقه و تفکر متهم و محکوم کرد و در ذهنش مجازات کرد!

 

من هم فقط نگاه می کردم و ــ بدون تایید و تکذیب ــ تنها شنوندۀ سخنانش بودم و چون سنش از من بیشتر بود؛ ادب حکم می کرد که منتظر شوم تا حرفش تمام شود و بعد چیزی بگویم.

 

اما ایشان ابدا به من فرصت ندادند و تا به مقصد برسیم، داد سخن دادند و موقع خداحافظی فرمودند: «فکر کنم با ما قهر کردی که چیزی نگفتی!...»

 

و بلافاصله خودش جواب داد: «بگو تو اصلا مهلت حرف زدن دادی؟...» بعد هر دو خندیدیم و با هم خداحافظی کردیم.

 

***

 

«اگر هر یک از ما به جای «غُر زدن» و زیر سوال بردن این و آن؛ بکوشیم در محل کار و زندگی وظایف مان را درست انجام دهیم، بدون شک دنیای قشنگ تری را برای اطرافیان مان می سازیم!»

 

و در نهایت می شود: «یک گُل! ده گُل! ده ها گُل! اینجا! آنجا! هرجا گُل!...» یعنی با هر گُل که اضافه می شود؛ دنیای ما رنگ و بوی بهتری به خود می گیرد و گلستان می شود.

 

 

 

۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

آدمایی هستند ...

(این متن را یکی از دوستان برایم فرستاده بود و با کمترین تغییر منتشر شد.) 


     آدمایی هستن که :

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ...

     وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده، راهشون رو کج می کنن، از یه طرف دیگه می رَن که اون حیوونکی نپره ...

     اگه یَخَم بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ...

اذیتشون نکنین...

تنهاشون نذارین!

     همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند!

 

     مثل اون راننده تاکسی که حتی اگر دَر ِ ماشینش را محکم ببندی بلند می گه: روز خوبی داشته باشی.

 

     آدمهایی که توی اتوبوس، وقتی تصادفی چشم در چشمشون می شی، دستپاچه رو بر نمیگردونند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

 

     آدمهایی که حواسشون به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشون جا می دهند، گاهی بغلشون می کنند.

 

     دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گن این لباس توی ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی ...

 

 

 

     آدمهایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرونه می خرند و با گل می روند خانه.

 

     آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

 

     آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند، که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خطهایی می نویسند، که یعنی هستند؛ کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آورند.

 

     آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

 

     آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

 

 

     همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن!

 

     مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد…

     اون هایی که وقتی بارون می آد، دستاشون رو به آسمونه.

 

     وقتی بهشون زنگ می زنی، حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب می دن و می گن خوب شد، زنگ زدی باید بلند می شدم.

 

     وقتی یه بچه می بینن، سرشار از شور و شوق می شن و باهاش شروع به بازی می کنند.

 

     آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا می کنن، هم زندگی رو لذت بخش تر!

 

     وقتی پرنده ای زنده است، مورچه ها را می خورد. وقتی می میرد، مورچه ها او را می خورند.

     یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد، فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است.

     زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند. در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید. شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد؛ زمان از شما قدرتمندتر است پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد!

۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی