۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

دوست آن باشد، که گیرد دست دوست

 

از شما می‌پرسم: به چه کسی باید دل ببندیم؟

 

با چه کسی باید ارتباط دوستانه برقرار کنیم که شایستگی داشته باشد و ما نیز شایستۀ دوستی او باشیم؟

 

چه ویژگی‌هایی برای یک دوست و همراه مناسب، لازم و ضروری است؟

 

آیا می‌توانیم به هر کسی که از او خوشمان آمد؛ دلبسته یا وابسته شویم؟

 

آیا هر که از راه رسید و به ما سلام کرد، دوست واقعی ماست؟

 

و ...

 

***

 

دوستان عزیز و همراهان گرامی؛

 

چند روز پیش یک نوجوان باهوش، از من پرسشی داشت که نتوانستم پاسخ درست و روشنی ــ البته در حد فهم او و فرصت موجود ــ به او بدهم.

 

پرسش این بود: چرا ما با هر کسی که می‌خواهیم دوست شویم، بزرگتر‌ها از او ایراد و اشکالی می‌گیرند و ما را از رفت و آمد و دوستی با او نهی می‌کنند؟

 

جالب‌تر این که خانوادۀ همان دوستِ ما هم، او را از دوستی با ما برحذر داشته و نهی می‌کنند!

 

حال تکلیف ما چیست؟

 

شما را به خدا؛ زمان نوجوانی شما هم همین گرفتاری‌ها بود یا نه؟ شاید این مسائل فقط مربوط به روزگار ماست.

 

اگر اینطور است که خوش به حال شما و قدیمی‌ها و وای به حال ما!...

 

***

 

این بحث اختلاف سلیقه و فکر نسل‌ها (سُنّتی و مُدرن) از دیرباز تا کنون بوده است و تا دنیا دنیاست، خواهد بود.

 

من در طول سال‌های تدریس در مدارس مختلف، بارها دانش آموزانی را می‌دیدم که در کنار هم روی یک نیمکت می‌نشستند.

 

هر دوی آنها بسیار خوب، باهوش، مودب، سالم و بدون خطا بودند؛ اما وقتی کنار هم می‌نشستند، هر یک برای دیگری مانند کبریتی بود که او را منفجر می‌کرد و به کارهایی وا می‌داشت که خودش هم باور نمی‌کرد!

 

حال شما بفرمایید که در این باره چه فکری می‌کنید و چه جوابی به این دوست عزیز می‌دهید؟

 

 

 

۲۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۷ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

رسیدن به خواسته ها

دوست من سلام

اگر ممکنه به یک پرسش من پاسخ بدید:

 

آیا شما به هر چیزی که تو زندگی خواستید، رسیدید یا نه؟

 

اگر نه، چرا؟

و اگر بله، چطور؟

...

 

***

 

خود من هر وقت که درخواستم باعث زحمت و مزاحمت دیگران نبوده و برای به دست آوردنش، تلاش لازم رو کردم؛ اون رو به دست آوردم.

 

البته یک نکتۀ دیگه اینجا هست که بهش می گن؛ زمان! بله زمان!...

 

یعنی من چیزی رو امروز دوست داشتم که داشته باشم، اما چون تلاشی نکردم و یا اینجا برای کسی زحمت و دردسر درست می‌کرده، نتونستم بهش برسم.

 

اما به محض اینکه اون شرایط تغییر کرده، در اولین فرصت بهش دست پیدا کردم.

 

از قدیم گفتند:

«با خدا باش، پادشاهی کن          بی خدا باش، هر چه خواهی کن!»

 

این شعر واقعا درسته! من و خیلی از شماها با تمام وجودمون درستی پیامش رو درک کردیم و فهمیدیم.

 

وقتی از خدا چیزی می‌خواهی، به شرط این که حقی از کسی ضایع نشه؛ مطمئن باش بهش می‌رسی!

 

و البته باز هم زمان! یعنی در زمان خودش، بهترین زمان ممکن!

 

حتما این بخش رو هم با من موافقید که بعضی چیزها رو وقتی به دست می‌آریم، تازه می‌فهمیم چقدر خوب که جلوتر دستمون نرسید، چون الان بهتر از اون وقته!

 

بعضی‌ها فکر می‌کنند این جمله که «حکمت خدا بوده!...» فقط راه حل آروم شدن بعضی آدم‌هاست که به چیزی که خواستند، نرسیدند!

 

شما چی فکر می‌کنید؟

 

ما به دلیل دانش و تجربۀ ناقص بشری‌مون، دلیل خیلی از چیزها رو توی دنیا نمی‌دونیم.

 

اما چون توهم آگاهی و دانایی داریم، فکر می‌کنیم وقتی چیزی رو نمی‌فهمیم؛ یا نیست یا می‌تونیم هر طور دلمون خواست در باره‌اش حرف بزنیم!

 

و این یک اشتباه بزرگه!

 

دلیل خیلی از اتفاقات و مسائل رو بعد از گذشتن از اون‌ها فهمیدیم و دیدیم که چقدر خوب شد؛ این طور نشد یا خوبه که اون طور شد!

 

و نکتۀ دیگه این که، فرض کنیم جملۀ «حکمت خدا بوده!» فقط برای آرامش دادن به ما باشه؛ مگر بده که آروممون می‌کنه؟

 

اگر ما رو خواب کنه و حرکت رو اَزَمون بگیره؛ بله! بَده! خیلی هم بَده!...

 

اما وقتی فقط کمی از اضطراب و ناراحتی‌مون کم می‌شه و حالمون بهتر می‌شه که دیگه بد نیست!

 

منتظر پیام‌های دوستان عزیزم هستم. اگر صلاح دونستید، نظرتون رو آشکار بگید و اگر نه به طور خصوصی بفرستید. موفق باشید.

۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۳ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

کج بنشینیم؛ راست بگوییم!


     قدیمی ها راست می گفتند که آفتاب هیچ وقت برای همیشه پشت ابر نمی ماند! حتی اگر خیلی دقیق تلاش کنی واقعیت را طور دیگری نشان بدهی، بالاخره روزی می رسد که تمام ماجرا برملا می شود و رسوای همگان می شوی و دیگر روی حضور در جمع را نخواهی داشت!

     روی صحبتم با کسانی است که فریب دادن دیگران و حق جلوه دادن باطل را هنر می شمارند و می کوشند؛ با به هم ریختن فکر دیگران، آنان را وادار به پذیرش سخن یا مطلبی کنند که در اصل حقیقت نیست و کیلومترها با آن فاصله دارد.

     شاید در ابتدا برخی افراد با این نمایش ها فریب بخورند، اما خیلی زود متوجه می شوند که شما حقیقت را از آنان مخفی کرده اید و به قول معروف: دستتان برایشان رو می شود و آبروی نداشته تان بر باد می رود.

     این یک اصل است که؛ راستی و درستی انسان را به مقصود می رساند و بار کج هیچ وقت به منزل نمی رسد!

     امیدوارم بعضی افراد که ادعای دوستی دارند و از قضا آنقدر سر راه اطرافیان چاه کنده اند که قابل شمارش نیست، بدانند که به زودی خود در چاهی که کنده اند، گرفتار خواهند شد.

     عزیزان من! از گذشته ی خود عبرت بگیرید و دست از این رفتار اشتباه بردارید و بدانید که دیگر کسی فریب نمایش های شما را نمی خورد و تنها راه پذیرش شما در جمع؛ رفتار ساده، صمیمانه و صادقانه است و بس! حق یار و نگهدارتان!

۲۳ دی ۹۷ ، ۲۲:۴۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

درخواست نظر و پیشنهاد

دوست من سلام؛


     در این پست از شما خوانندگان محترم خواهش می کنم، نظرتان را در باره ی مطالب وبلاگ بفرمایید و اگر پیشنهادی دارید که می تواند به ما کمک کند، از بیان آن دریغ نورزید.


     چشم به راه مطالب زیبا و مفیدتان هستم. پیشاپیش از همیاری و همکاری شما عزیزان صمیمانه سپاس گزارم! حق نگهدارتان!






                                                                                  ***

دوستان سلام

     از تمام عزیزانی که پیشنهادها و نظرات خودشون رو در خصوصی یا همین جا اعلام کردند، صمیمانه سپاس گزارم و تلاش می کنم ازشون استفاده کنم. از این که به من کمک کردید و همراهم بودید، ممنونم. حق نگهدارتون!


۱۹ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۸ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

دخترانگی


     دخترای نازنین؛

     توی زندگی سعی کنید، یک انسان بمونید و یک دختر باشید. یک دختر وقتی که دخترونه رفتار کنه، مطابق فطرتش رفتار کرده و هیچ وقت از کردارش پشیمون نمی شه!

 

     یادتون باشه، هیچ وقت از دختر بودنتون شرمنده نباشید! هر کسی خواست این فکر رو توی سرتون بندازه، دوستتون نیست! ارزش و اعتبار یک دختر به دخترانگی و زنانگیش هست و بدون وجود دخترا دنیا زیادی خشن می شه!


     قرار نیست، توی دنیای سخت امروزی همه مرد باشند و مردونه رفتار کنند. اگر این روش درست بود، خدا همه رو  مَرد می آفرید! شاد باشید. حق نگهدارتون!


۱۴ آبان ۹۷ ، ۱۸:۵۶ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

وسیله ی قرضی


     بنده بارها و بارها ابزار و وسایل خود را به بستگان، دوستان و همسایگان امانت و قرض داده ام و بعضی از آن ها دیگر بازنگشته اند و هنگامی که سراغ آن را از قرض گیرنده گرفته ایم، ایشان فرموده اند که ما خودمان این وسیله را داریم و نیاز به قرض گرفتن نداریم!

     هماندم تصمیم گرفته ام که هنگام مراجعه ی فرد مزبور برای قرض گرفتن ابزار، کلام گهربارشان را به یادشان بیاورم؛ اما شرمندگی ایشان را نتوانسته ام ببینم و باز وسیله ای دیگر را فرستاده ام که دیگر به منزل باز نگشته است!

     ابزار ها و وسایلی که از من به امانت رفته و باز نگشته اند: « تیشه ی بنایی، چکش، انبردست، کمان اره آهنبُر، پیچ گوشتی دو سو و چهارسو (فراوان)، سِری آچار آلِن شش پَر، آچار فرانسه ی بزرگ (50 سانتی متری)، فازمتر (جنس عالی) و ... . »

     دوستی داشتیم که چهارپایه ی یک و نیم متری فلزی مان را به امانت گرفته بود و هنگامی که ما بدان نیاز داشتیم، فرموده بودند که ما برای رفتن به انباری بالای حمام به چهار پایه نیاز داریم. پس از انجام کارتان خیلی زود آن را برگردانید!!

     اما هنگامی که به ابزاری نیاز داشتیم، از ترس خرابی وسیله و شرمندگی در برابر صاحب وسیله، تصمیم به خرید ابزار می گرفتیم و قید قرض کردن را می زدیم. یکی دو بار ابزار نیمه سوز همکاران را امانت گرفتیم و با وجود آزمایش در برابر خودشان، هنگام تحویل دادن متهم به خراب کردن وسیله شدیم و تا قیام قیامت شرمنده ی ایشان هستیم!

     یک بار هم ماشین عزیزی را قرض گرفتیم و به شهرستان رفتیم. پس از سه چهار روز به خانه برگشتیم و ماشین را برای تحویل به صاحبش آماده کردیم و نزدیک منزلشان، گفتیم خوب است باک را پر از بنزین کنیم. چشمتان روز بد نبیند! بعد از بنزین زدن در مسیر خانه ی صاحب ماشین، ناگهان ماشین خاموش شد و دیگر روشن نشد! بالاخره مجبور شدیم، صاحبش را خبر کنیم و با وجود برخورد عالی ایشان، چند سال است که هنگام برخورد با ایشان گویی بر تن ما کیسه ی کنفی خیس می کشند و بسیار ناراحت و شرمنده می شویم.

     « تا می توانید ابزار، وسیله یا ماشین شخص دیگری را قرض نگیرید! تحمل سختی کار بهتر از تحمل شرمندگی در برابر صاحب وسیله است! »


۲۰ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

یک بام و دو هوا...!


     حتما برای شما هم پیش آمده که دوستان و اطرافیان کاری را برای خودشان درست و برای دیگری (شما) نادرست می دانند! اگر دروغ بگویند، دلیل موجه دارند و با تمام توان از آن کار اشتباهشان دفاع می کنند و خود را در دادگاه وجدان خویش و نیز دادگاه وجدان عمومی جامعه تبرئه می کنند و چه بسا به خود جایزه هم می دهند!

     اما اگر شما این دروغ را حتی در مقیاسی بسیار کوچک تر از آن جناب، بر زبان آورده باشید؛ با نهایت گذشت و مدارا، کمترین مجازاتی که برای این جرم نابخشودنی شما در نظر می گیرند، نفی بلد و اعدام با اعمال شاقّه است!

     آیا ماهیت دروغ با دروغ فرق دارد؟ آیا ایشان به دیگران بیشتر آسیب نرسانده اند؟ پس چرا باید ایشان تشویق و ترغیب شوند و دیگری محکوم و مذموم و معدوم!! به قول معروف: « به ما که رسید، وا رسید؟! »

     اگر کمی در برخوردها و قضاوت هایمان، انصاف به خرج دهیم؛ جای دوری نمی رود! وقتی کاری اشتباه است، هر کسی مرتکب آن شود، خطاکار است و باید به اشتباه خود اعتراف کند و مجازات خود را بپذیرد و کار درست، درست است و هر کسی آن را انجام دهد، باید تشویق شود.

     مشکل درست از جایی شروع می شود که بین افراد فرق می گذارند و تبعیض قائل می شوند. فقر آزار دهنده است، اما فرق کشنده و نابود کننده ی روابط انسانی است! « الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم: حکومت با کفر باقی می ماند، اما با ستم و تبعیض باقی نمی ماند! »


۰۱ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۰۰ ۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

شادی دیدار یاران

     وقتی یکی از اطرافیان یا کسانی را که دوستشان داریم و به آن ها علاقه مندیم می بینیم؛ هورمون هایی در بدنمان ترشح می شود که به ما احساس آرامش، سلامتی و شادابی می بخشد. در واقع ما احساس خوبی پیدا می کنیم و فکر می کنیم در کنار آنان امنیت داریم و از صحبت و همنشینی با آنان لذت می بریم.

     اما این هورمونها و کارکردشان: سروتونین: شادی بخش - دوپامین: هورمون هشیاری و خوش خلقی ملاتونین: ساعت بدن و ضد پیری اندروفین: ضد درد اکسی توسین: هورمون عشق و محبت استروژن: ضد استرس و اضطراب.

     حال اگر آن دوست یا فامیل نامحرم نباشد و ما بتوانیم هنگام دیدار و احوالپرسی با او دست بدهیم و همدیگر را ببوسیم و در آغوش بگیریم؛ این هورمون های آرامش بخش بیشتر ترشح می شوند و ما بیش از پیش احساس خوشی، امنیت و لذت خواهیم کرد.

     در پست های بعدی مقاله ی جالبی را که در سایتی دیدم، خواهم آورد تا با محاسن و فایده های بغل کردن بیشتر آشنا شوید و با در آغوش کشیدن اعضای خانواده، به این حس عالی دست پیدا کنید.

***

(در صورت تمایل به این مقاله هم نگاهی بیندازید:

                                       http://www.bartarinha.ir/fa/news/524748/)


۲۱ تیر ۹۷ ، ۱۲:۴۹ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

عشق کودکی

     در دوران کودکی هر یک از ما دوستانی از پسران و دختران فامیل یا همسایگان داشتیم که همبازی مان بودند و روزهای زیادی را با هم سرگرم بودیم و هر وقت فرصتی می یافتیم، به بازی هایی از قبیل: فوتبال، قایم باشک، خاله بازی، عروسک بازی و ... می پرداختیم و در اصل تمرین زندگی می کردیم و برای خود الگویی از بین اطرافیان برگزیده بودیم و می کوشیدیم؛ حرکات، گفتار و رفتار او را دقیقا تقلید کنیم.

     در این میان گاهی با بعضی از بچه ها درگیر می شدیم و دعوا می کردیم و بعد خیلی زود همه چیز را فراموش می کردیم. در این دعواها هم ابدا پسر یا دختر بودن طرف برایمان مهم نبود (یعنی تفکر جنسیتی نداشتیم و تفاوتی بین پسر و دختر قائل نمی شدیم!) و هر کسی با ما تند رفتار می کرد یا به نظر ما بازی را خراب می کرد، هدف حملات گفتاری و فیزیکی ما قرار می گرفت.

     اما در بین این دوستان همبازی، بعضی از بچه ها بودند که بسیار با هم جور بودند و خیلی نسبت به هم گذشت نشان می دادند و گاهی نظر واقعی خود را اعلام نمی کردند تا دوستشان ناراحت نشود. این گذشت ها اگر بین دو پسر یا بین دو دختر بود، بینشان پیوندی برادرانه یا خواهرانه تا پایان عمر برقرار می کرد.

     اما اگر بین یک پسر با یک دختر این صمیمیت و گذشت دیده می شد، بسیاری از اوقات این محبت ها اگر از طرف اطرافیان با انتقاد مواجه نمی شد، تا سنین بزرگسالی رابطه ای پاک بر اساس مهر و محبت را شکل می داد که اگر در جوانی دو طرف مایل بودند، به زندگی مشترک عاشقانه ای بی نظیر و مثال زدنی تبدیل می شد.

     نمونه ی عالی آن، داستان عشق لیلی و مجنون است که در بسیاری از خانواده ها بین پدران، مادران، پدربزرگ ها و مادربزرگ های مان می توان همان روابط گرم و عاشقانه را جستجو کرد و یافت. زندگی تان همراه عشق های پاک، اصیل و واقعی پایدار باد!


۱۳ تیر ۹۷ ، ۲۲:۱۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

آدمایی هستند ...

(این متن را یکی از دوستان برایم فرستاده بود و با کمترین تغییر منتشر شد.) 


     آدمایی هستن که :

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ...

     وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده، راهشون رو کج می کنن، از یه طرف دیگه می رَن که اون حیوونکی نپره ...

     اگه یَخَم بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ...

اذیتشون نکنین...

تنهاشون نذارین!

     همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند!

 

     مثل اون راننده تاکسی که حتی اگر دَر ِ ماشینش را محکم ببندی بلند می گه: روز خوبی داشته باشی.

 

     آدمهایی که توی اتوبوس، وقتی تصادفی چشم در چشمشون می شی، دستپاچه رو بر نمیگردونند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

 

     آدمهایی که حواسشون به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشون جا می دهند، گاهی بغلشون می کنند.

 

     دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گن این لباس توی ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی ...

 

 

 

     آدمهایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرونه می خرند و با گل می روند خانه.

 

     آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

 

     آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند، که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خطهایی می نویسند، که یعنی هستند؛ کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آورند.

 

     آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

 

     آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

 

 

     همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن!

 

     مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد…

     اون هایی که وقتی بارون می آد، دستاشون رو به آسمونه.

 

     وقتی بهشون زنگ می زنی، حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب می دن و می گن خوب شد، زنگ زدی باید بلند می شدم.

 

     وقتی یه بچه می بینن، سرشار از شور و شوق می شن و باهاش شروع به بازی می کنند.

 

     آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا می کنن، هم زندگی رو لذت بخش تر!

 

     وقتی پرنده ای زنده است، مورچه ها را می خورد. وقتی می میرد، مورچه ها او را می خورند.

     یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد، فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است.

     زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند. در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید. شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد؛ زمان از شما قدرتمندتر است پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد!

۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی