۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات» ثبت شده است

سایت «دبیر فارسی»


( dabirefarsi.com )



زبان و ادبیات فارسی نشان هویت ملی و مایه ی افتخار ماست!

 

*****

 

« سایت دبیر فارسی؛

بهترین اِمکان برای آموزش آسان و بهینه ی زبان و ادبیات فارسی »

 

 

                                 دوست عزیز؛ به سایت ما خوش آمدید!

 

     سایت « دبیر فارسی » در واقع خانه ی « زبان و ادبیات فارسی » است.

     اگر پرسشی در زمینه های مختلف « زبان و ادب فارسی » داشتید، حتما با ما در میان بگذارید.

     همکاران « تیم دبیر فارسی » در اولین فرصت ممکن، پرسش های شما را به طور دقیق بررسی می کنند.

     سپس پاسخ های درست و متناسب با پرسش های ارسالی را تهیه کرده و به نشانی ایمیل شما، ارسال خواهند کرد.

     برای دریافت پاسخ پرسش ها، لطفا ایمیل خود را در فُرم ثبت نام که در صفحه ی (تماس با ما) قرار دارد؛ وارد و ثبت نمایید.

     امیدواریم اوقات خوشی را در سایت دبیر فارسی سپری کنید و همراه همیشگی ما باشید!








*****

دوستان و عزیزان همراه


مطالبی که در سطرهای بالا مشاهده می فرمایید، معرفی سایت «دبیر فارسی» است که در صفحه ی اصلی سایت آمده است.

سایت «دبیر فارسی» مدتی است که فعالیتش را آغاز نموده است. 

اگر دانش آموز متوسطه ی دوم (پایه های: دهم، یازدهم و دوازدهم) دارید؛ سایت را به ایشان معرفی نمایید تا از مطالب آن استفاده کنند.

برخی مطالب سایت در حاشیه ی زبان و ادبیات فارسی است و ارتباط مستقیم با درس و کتاب ندارد.

بنابراین سایت «دبیر فارسی» فقط برای دانش آموزان نیست و دیگر عزیزان هم می توانند از مطالب استفاده کنند. 

از حضور و دیدار گرم شما و نظرات ارزشمندتان بهره مند خواهیم شد. 

به انتظار دیدار شما در سایت «دبیر فارسی» و نوشیدن چند جرعه زبان و ادب پارسی می نشینیم و مقدمتان را گرامی می داریم! 

شاد و پیروز و سربلند باشید!




۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

عشق یا هوس...؟!


     وقتی داستان « لیلی و مجنون » یا یکی دیگر از داستان های عاشقانه ی ادبیات فارسی را می خوانیم و رابطه ی گرم و صمیمانه ی عاشق و معشوق را می بینیم، ابتدا به آنان حسادت می کنیم و با خود می گوییم: « این عشق ها فقط در قصه ها دیده می شود! »

     اما اگر کمی انصاف داشته باشیم و در زندگی پدران، مادران، اقوام و اطرافیان خود دقت کنیم، گاهی اوقات روابطی بسیار عالی تر از رابطه ی این شخصیت های داستانی را مشاهده خواهیم کرد، که خود داستانی هزاران بار زیباتر از « لیلی و مجنون » خواهد بود.

     کسانی که عاشقانه همسرشان را دوست داشته و دارند و دور از هم یک لحظه آرام و قرار ندارند. برای کسانی که از این عالم ـ عالم عشق ـ دورند، این رفتارها غیر ممکن و عجیب به نظر می رسد و قابل درک نیست.

     در عالم عشق، هر یک از طرفین می کوشند تا دیگری در آرامش و آسایش باشد و هر طور که دوست دارد زندگی کند و خوشبخت شود، حال اگر با او و در کنار او بود، نهایت خوشبختی است. ولی حتی اگر بدون او نیز خوشبخت شد، رضایت می دهند! البته این گذشت و فداکاری اصلا راحت نیست و گاه تا پایان عمر وجود فرد را می سوزاند و آب می کند!

     امروز متاسفانه در دنیای ما رسم شده است، اگر فردی که من او را دوست دارم، نخواست با من زندگی کند یا شرایط مانع شد، باید از زندگی راحت محروم شود و یا طوری گرفتار دردسر شود که آب خوش از گلویش پایین نرود یا بلایی بر سر خودم خواهم آورد تا دیگران را وادار به پذیرفتن خواسته هایم کنم! آیا این انصاف است؟ یا نشانه ی عاشق بودن است؟ این تنها به دلیل خودخواهی فرد است که بدون توجه به خواست دیگری، همه چیز را برای خود می خواهد.

     گذشتگان ما در اینگونه موارد اغلب گذشت می کردند و به خاطر علاقه ای که به طرف مقابل داشتند، هیچگاه او را ناراحت و گرفتار نمی توانستند ببینند! خداوند پاداش کسی را که این گذشت بزرگ را در زندگی بنماید، خواهد داد. چه بسا آن فرد شایسته ی ما نبوده و خداوند بهتر از آن را روزی ما خواهد کرد. ان شاءالله به آن فردی که شایسته ی شماست رسیده باشید یا برسید و خوشبخت شوید!


۱۹ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۱ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

روشنفکر نمایان

     وقتی در فضای مجازی پرسه می زنید، بسیاری از آقا پسرها و دختر خانم های محترم را زیارت کرده اید که عکس پدر و مادرشان را همراه جمله ای فلسفی یا عاشقانه به سبک ادبیات پشت کامیونی، بر سر در صفحه ی مجازی خود نوشته اند و بابت آن از بازدید کنندگان مالیات طلب می کنند!

     اما همین حضرات وقتی به منزل تشریف می برند، آن قدر پدر و مادر بیچاره را آزار و اذیت می کنند و به جانشان غُر می زنند که آن ها را از زندگی پشیمان می کنند. زیرا در کمال پر رویی، با وجود این که در خانه دست به سیاه و سفید نمی زنند؛ دایم مانند خانم تِناردیه(1) از والدین خود ایراد می گیرند و به آن ها تذکرات انضباطی می دهند!

     مگر پدر و مادر خدمتکاران ما هستند که این قدر از آنان توقع داریم و در عوض هیچ کار کوچکی هم انجام نمی دهیم؟ فراموش نکنیم، اگر یک روز پدر و مادر در کارهایمان کمک نکنند و شرایط برایمان مهیا نشود، سر و وضعمان به شکلی در می آید که همه ـ حتی بهترین دوستانمان ـ از ما فاصله می گیرند و به ما نزدیک نخواهند شد!

     کاش دست از این روشنفکر بازی ها و دانشمند نمایی ها برداریم و در عوض کمی دست این فرشتگان الهی را ـ پیش از ان که دیر شود ـ بگیریم!


----------

(1) خانم تِناردیه زن بدجنس ِ صاحب مهمانخانه ای بود که در داستان بینوایان ِ ویکتور هوگو؛ کوزت، دخترک بینوا را تا پای جان آزار می داد.


۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۴:۳۷ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

لطف کن لطف ... !


     بسیاری از ضرب المثل های شیرین فارسی آیینه ی تمام نمای زندگی مهرآمیز و صمیمانه ی مردم عزیزمان در گذشته بوده است. گذشتگان ما ـ که خدایشان بیامرزد ـ مهر و محبت را نه فقط در کلام که در عمل و رفتارشان نهادینه ساخته بودند و بسیاری از آداب و رسوم مهرانگیز و محبت آمیزی که اکنون در بین مردم کشورمان رایج است، از روحیه ی صلحجو و مهربانانه ی آنان حکایت می کند.

     ادبیات شیرین و پرگهر فارسی نیز بسیاری از این ضرب المثل ها را در آغوش خویش پرورده و برای تقدیم به آیندگان، آن ها را با نهایت دقت حفظ کرده است. جرعه هایی از این سرچشمه ی زلال و دل انگیز را می نوشیم:


« از محبت خارها گُل می شود          وز محبت سرکه ها مُل می شود »


« زیباترین مَنِش انسان محبت اوست»


« به خوبی و با نرمی و دلخوشی          توانی که فیلی به مویی کشی»


« درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی          جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را »


« گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز »


« وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم     که در طریقت ما کافری است رنجیدن! »

« .......... »

۲۹ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

ضرب المثل های این جوری ... !

سلام

     نظر شما چیست؟ در چه موردی؟ ببخشید، الآن عرض می کنم؛ به نظر من باید بعضی ضرب المثل های به ظاهر شیرین زبان و ادبیات فارسی را برای همیشه کنار گذاشت و از آن ها استفاده نکرد! چرا؟ خوب برای این که نه تنها کمکی به ما نمی کنند، بلکه گاهی اوقات باعث درجا زدن و عدم پیشرفت ما می شوند. لابد برای این گفته ی من شاهد مثال می خواهید.

     البته حق دارید. نمونه ی زنده و حاضر این مثل: « خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو! » بنده ابدا با این ضرب المثل محترم کنار بیا نیستم و تا بتوانم از آن دوری می کنم. زیرا بسیاری از اوقات انسان برای اثبات این که زندگی می کند و خود بر کشتی زندگی خویش سوار است و آن را هدایت می کند و صرفا زنده نیست؛ باید بر خلاف خواسته ی جماعت حرکت کند تا به مقصد و مقصود دست یابد. درست است که گفته اند: دست خدا با جماعت است! اما این مثل همیشه و همه جا درست از آب در نمی آید. 

     چه بسا جماعتی گمراه باشند و دیگران را نیز به گمراهی بکشانند. در این گونه موارد بایست تا حد امکان، نه تنها از جماعت دوری جست، بلکه باید تلاش کرد اگر ضرر و زیانی برای انسان ندارد؛ به یاری و کمک و راهنمایی جماعت گمراه پرداخت، البته اگر چون داستان آن پرنده (1) - که به سبب اصرار در راهنمایی بوزینگانی که برای فرار از سرما با کرم شبتابی قصد افروختن آتش داشتند و پرنده جان خود بر سر این راهنمایی نهاد؛ - گرفتار جماعت نادان نشویم و خود را به بلا و دردسر نیندازیم. خیلی وقت ها باید بگوییم:


« خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو ... ! »


--------------------

1. این داستان زیبا و آموزنده در کتاب گران سنگ « کلیله و دمنه » آمده است. 

۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی