۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انشا» ثبت شده است

در آینده می خواهید چکاره شوید؟


     آیا شما هم این موضوع جالب کلاس انشا را به یاد دارید؟ چقدر خوب است که آدم در طول زندگی به دلیل تجربه هایی که به دست می آورد، نظرش در باره ی شغلی که برای آینده اش انتخاب کرده، تغییر می کند. وگرنه امروز به کاری مشغول بودیم که هیچ علاقه ای بدان نداشتیم یا از آن هیچ لذتی نمی بردیم.

     در سنین پایین و دوره ی ابتدایی همه دوست دارند دکتر، خلبان، پلیس و ... شوند و سال ها می گذرد و به مرور نظرشان عوض شده و کم کم با شغل های دیگری هم آشنا و به آن ها علاقه مند می شوند.

     بعضی ها هم تا سنین جوانی و چه بسا میانسالی هنوز جیره خوار خانواده اند و هنوز تصمیمی برای شغل آینده و تامین هزینه های زندگی خود و خانواده شان نگرفته اند و سردرگم و حیرانند.

     البته بعضی از بچه ها در سنین پایین ناخواسته بزرگ شده و به کار مشغول می شوند و درآمد خود را یا به خانواده می دهند یا برای آینده ی خود پس انداز می کنند. این گروه از بچه ها، به بچه های کار معروفند.

     در این بین آنان که شغل خود را بر اساس علایق و توانمندی های خود انتخاب کرده اند، از کار خود لذت می برند و دیگران که از این گروه جدایند، فقط روز را شب می کنند و عمرشان با حسرت همیشگی خواسته هایشان تلف می شود.

     من با تمام وجود به کارم علاقه داشته و دارم و از دوران تحصیل همواره از خدا خواسته بودم که مرا از این محیط دور نسازد و خدا را شکر که عمرم در کاری صرف شد که هم بدان علاقه داشتم و هم از آن لذت می بردم، چون از تجربه های دیگران استفاده کردم و در این زمینه توانمند شدم.

آیا شما هم از شغلی که دارید، راضی هستید و از آن لذت می بَرید؟


۰۷ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۳ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

بهانه ی محبت

     در پُست پیشین از زنگ انشا و پیک بهاری یا پیک نوروزی گفتیم و خاطرات شیرین مشترکی که با این ها داریم. یکی از راه های نزدیک شدن و محبت کردن به دیگران، پیدا کردن نقاط مشترک هر چند ناچیز و کوچک است و ما که این تجربیات مشترک را از سر گذرانده ایم، می توانیم از آن ها به عنوان پنجره ای برای یک سلام گرم و گفتگوی کوتاه دوستانه استفاده کنیم.


     روشن است که این تجربیات باعث دوستی عمیق و صمیمیت فراوان بین ما نمی شود، اما بهانه ای است برای نزدیک شدن به هم؛ به اندازه ای که، وقتی از سر ناچاری باید چند ساعت کنار هم بنشینیم؛ از تجربیات مشترک سخن بگوییم و وقتمان را با سخنان مهرآمیز پر کنیم. از طرفی اگر با کسی این همراهی و همسایگی چند ساعته را داشتیم، نباید زیاد صمیمی شویم و رفت و آمد خانوادگی برقرارکنیم!

     و کلام آخر این که، یک لبخند کمترین هدیه به کسانی است؛ که ما را می شناسند و آنان که ما را نمی شناسند، اما ساعاتی در کنار ما بوده یا هستند و چه بهتر که با یک حس خوب در کنار هم بنشینیم و روزمان را سپری کنیم!


۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۷:۴۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

زنگ انشا و پیک نوروزی

     از وقتی یادم می آید، در مدارس معلمان انشا، به دانش آموزان یک سری موضوعات ثابتی را می دادند و تنوع و تفاوت تنها در دیدگاه دانش آموزان بود. موضوعاتی مانند: 

ـ علم بهتر است یا ثروت؟     

ـ دوست دارید در آینده چکاره شوید؟     

ـ تعطیلات تابستان خود را چگونه گذراندید؟ 

     یا بعضی شعرهای معروف که ضرب المثل شده اند؛ مانند: 

ـ میازار موری که دانه کش است          که جان دارد و جان شیرین خوش است     

ـ تو نیکی می کن و در دجله انداز          که ایزد در بیابانت دهد باز     

ـ توانا بود هر که دانا بود          ز دانش دل پیر برنا بود     

ـ بخور تا توانی به بازوی خویش          که سعیت بود در ترازوی خویش     

ـ چون شیر به خود سپه شکن باش          فرزند خصال خویشتن باش!     

     نکته ی جالب این بود که بسیار ی از ما نه درست خواندن شعر را بلد بودیم و نه معنای آن را می فهمیدیم. اما خدا برکت بدهد به پدران و مادران باسواد که در گذشته کمیاب بودند و به بچه های خود، در فتح این قله های درسی، کمک های شایانی می کردند.

     گاهی اوقات هم برادران و خواهران یا همسرانشان به میدان می آمدند و انشاهای عالی می نوشتند، طوری که معلم محترم از شنیدن آن ـ که اغلب غلط و اشتباه خوانده می شد ـ لذت می برد و گاه خانواده مجبور می شدند، دست به دامان یکی از بستگانی شوند که سواد بالایی داشت و با این که ابدا با او رفت و آمدی نداشتند، اما یک وعده شام او و خانواده اش را دعوت می کردند و سنگ تمام می گذاشتند تا یک انشای خوب بنویسد و فرزندشان در این درس نمره ی عالی بیاورد.

     این تلاش ها همه در خانواده هایی دیده می شد که به درس و سواد اهمیت می دادند؛ اما ماجرا در بقیه ی خانواده ها زیاد جدی نبود و بچه ها با کمک خواهران و برادران و هم کلاسی ها، انشای دست و پا شکسته ای می نوشتند تا از نمره ی تک در امان باشند و اصلا به دنبال نمره ی بالا نبودند.

     این رویدادها در سال های اخیر، هنگام حل کردن پیک نوروزی یا بهاری دیده می شد. سوالات این پیک ها نه تنها از سواد بچه ها، بلکه از سواد پدر و مادرها و بسیاری از فامیل هم فراتر و بالاتر بود و در دید و بازدیدهای عید نوروز به دست کاردان دانشجویان تیزهوش یا معلمان محترم فامیل سپرده می شد تا پاسخ داده شود، زیرا خانم یا آقا معلم گفته بود، بهترین پیک به منطقه فرستاده می شود و جایزه ی ویژه دارد و به قول معروف چنان پیاز داغش را زیاد کرده بود که بچه ها فکر می کردند، جایزه ی ویژه یعنی یک دستگاه خودرو که بانک ها تبلیغش می کردند!

     حال از آن روزها و آن تلاش های جمعی تنها خاطره ای کمرنگ در پستوهای ذهن افراد باقی مانده و دوره ای پر افت و خیز از رشد ادب و فرهنگ و علم کشورمان را فرایاد می آورد. یاد آن دوران شیرین به خیر باد!

۰۲ تیر ۹۷ ، ۰۱:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی