۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است

قدردانی!


- خسته نباشی سرکار! چند ماه خدمتی ؟ ...


     گاهی اوقات همین جمله های ساده  ـ سلام، احوال پرسی، خسته نباشی، خداقوت، تشکر و ... ـ به سربازان داخل برجک های نگهبانی، پلیس های سر چهار راه یا در جاده های بین شهری، کارکنان ایستگاه های امداد و نجات هلال احمر، ماموران محافظت پارک ها، پاکبان ها (همون رفتگرهای عزیز و زحمت کش خودمون!)، مادربزرگ ها و پدربزرگ هایی که توی پارک کنار هم نشستند، کارکنان مراکز درمانی و ... به اطرافیان ما انرژی بیشتری می ده و نشون می ده که ما اون ها رو می بینیم و بابت بودنشون و زحماتی که می کشند، ازشون سپاس گزاریم.



     با این کار خستگی شون کمتر می شه و احساس بهتری پیدا می کنند. وقتی ما قدرشناس هموطنانی باشیم که عمرشون رو برای راحتی و آسایش ما اختصاص دادند، اون ها توان بیشتری پیدا می کنند و نتیجه ی کارشون هم مردم رو راضی تر می کنه و هم خودشون لذت بیشتری از خدماتشون می بَرند.



     کاش کمی بیشتر حواسمون به دور و برمون باشه و با دقت بیشتری به اطرافیان و کارهاشون نگاه کنیم و متوجه باشیم که چقدر در زندگی ما عزیز و مهم هستند و این نکته رو بهشون یادآوری کنیم. بهتره از خانواده یعنی؛ پدر، مادر، برادر، خواهر و فامیل شروع کنیم و به همشهریان و هموطنان عزیزمون برسیم.



۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

همسر آزاری ... !


     زن بیچاره خسته و بیحال روی تخت اورژانس بیمارستان، کودکش را در آغوش گرفته و به خواب رفته بود. تماشای مادر و فرزند، احساس خوبی به آدم می داد. بی اختیار یاد دوران کودکی می افتادی که در آغوش مادرت مثل فرشته ها می خوابیدی.

*****

     اولین بار دو سه روز قبل او را دیدم، وقتی برای انجام کاری به طرف بانک نزدیک شرکت می رفتم. رنگش پریده بود و پای چشمش سیاه و یک گونه اش سُرخِ سُرخ بود و داشت می لرزید. هوا سرد نبود، اما لرزش سرتاپایش را گرفته بود و قدرت حرکت نداشت. ایستادم و به کمک یکی دو نفر از خانم های عابر کمی آب به او دادیم و اورژانس اجتماعی را خبر کردیم.



     مدت زیادی نگذشت که آمدند و بعد از کمی صحبت همراه او به پاسگاه رفتند. من دیگر از او خبر نداشتم تا امروز که یکی از همکاران را به دلیل افت فشار به بیمارستان آوردم. کنار تخت همکارم ایستاده بودم تا سِرُمَش تمام شود که زن را به همراه بچه ی چهار پنج ساله اش که روی تخت خوابیده بود، دیدم. مادر کنار پسرش ایستاده بود و او را نوازش می کرد.

     پدرش چند روز پیش مادر را از خانه بیرون انداخته بود و اجازه نداده بود، بچه را ببیند. حالا هم به خاطر تلاش برای خودکشی در بخش دیگری تحت نظر بود. همسایه ها پلیس و اورژانس را خبر کرده بودند.

*****

     بعضی وقت ها یک درگیری ساده ی لفظی را آن قدر ادامه می دهیم که زندگی آرام خود را به یک جهنم واقعی تبدیل می کنیم. اولین شراره های آتش ضعیف تر ها ـ بچه ها و بعد مادرها ـ را می سوزاند. کاش پیش از دیر شدن، قدری صبر و حوصله داشته باشیم!!!


۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

محبت حقیقی ... !


محبت به دیگران چند نوع است:


     1. بدون این که به دیگری محبت کنی، از دیگران توقع داری به تو محبت کنند و آن؛ محبت افراد خودپسند و متکبر است که محبت دیگران به خود را وظیفه ی آنان می داند.

     2. به دیگری محبت می کنی و انتظار داری، دیگری هم در عوض به تو محبت کند و آن محبت بازرگانان و تاجران است که داد و ستد را در تمام امور زندگی از جمله محبت، پیشه ی خود ساخته اند.

     3. به دیگری محبت می کنی و اگر پاسخت را با محبت داد، سپاس خداوند را به جا می آوری و اگر به تو محبت نکرد؛ برایش دعا می کنی و چشم انتظار چیزی نیستی.

     این نوع از محبت بدون چشم داشت، محبت پدر و مادر و اولیای خدا و در واقع محبت خدایی است و اصل محبت همین است که بی چشم داشت محبت کنی و کسی که به این حد از خود گذشتگی رسیده باشد، یا از اولیای خداست یا با اولیای خدا محشور خواهد بود و خانه ی دلش تا ابد آباد است.

     نکته: هنگام محبت کردن؛ موجود نیازمند به محبت ممکن است انسان، حیوان یا گیاه باشد و نباید هنگام محبت کردن؛ بین انسان، گیاه و حیوان تفاوتی باشد. اصل « محبت کردن » مهم است نه موجودی که نیازمند لطف است و چه بسا به گیاه یا حیوان کمک کردن به جهت ناتوانی در بیان مقصود، ارزشمند تر از لطف به یک انسان باشد.

۲۱ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

پدر ... ! مادر ... !


*****

     وقتی هنوز هفده سالم تمام نشده بود، مادرم را در یک تصادف از دست دادم. فرزند کوچک خانواده باشی و دل بسته و وابسته ی مادر باشی و یک روز عادی مثل بقیه ی روزها به مدرسه بروی و برگردی و ببینی که دَرِ خانه ای که پیشتر هم باز بود، دولنگه باز است و تمام کسانی که می شناسی و نمی شناسی، در خانه جمعند و مشغول شیون و ناله و ... !

     از همه سراغ مادر را گرفتم و پاسخ مناسبی نشنیدم. سراغ پدر را گرفتم و با دیدنش - که به اندازه ی بیست سال پیرتر از صبح همان روز شده بود - دانستم که دیگر روی مادر را نخواهم دید و آغوش پر مهرش را برای همیشه از دست داده ام و از آن روز پدر شد همدم اصلی من که هم برایم مادرانه عاطفه خرج می کرد و هم پدرانه تکیه گاه و پشتیبانم بود و من تا سایه ی پدر بود، نفهمیدم این عظمت و توانایی بی همتای او را!

     داغ مادر وقتی به جانم اثر کرد که همزمان با فوت پدر، دانستم هر دو را از دست داده ام! که پدر در آن سال ها هم مادرم بود و هم پدرم! خدایشان بیامرزد و روانشان در بهشت خدا جاودانه باشد. آمین!

     اکنون ـ پس از پدر ـ حکم وزنه ای سنگین را دارم که در فضای بی انتها رها شده و هر لحظه در حال سقوط است و همواره این اضطراب و دلهره را در خواب و بیداری دارد که کی و کجا و چطور به زمین خواهد خورد و عاقبتش چه خواهد شد؟

     عزیزانی که سایه ی پدر و مادر بر سر دارید، قدرشان را بدانید؛ که اگر ندانید، عمری را در حسرت خواهید گذراند. خدای را سپاس که من از حسرت خورندگان نیستم، که در حیاتشان آنچه توانستم کوتاهی نکردم؛ نه این که جبران زحماتشان کرده باشم؛ بلکه در حد توان و امکان در جلب رضایتشان کوشیده ام. شکر خدا که امروز روسیاه نیستم!

     یک جمله ی گرم یا یک لبخند پدر و مادر بی قیمت است و با مادیات سنجیده نمی شود که هزاران برابر ارزشمند تر است! حال اگر در کنارشان نفس می کشید، خداوند را سپاس بگویید بر این نعمت عالی و بی نهایت. حق یار و یاور و نگهدارتان!

۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

مهربان و مهربانو!

     مدتی پیش در جایی خواندم که در گذشته بانوان ایرانی « مهربانو » یعنی بانوی مهر نامیده می شدند و مردان ایرانی « مهربان » یعنی نگاهبان مهر خطاب می شدند. این نهایت خوش سلیقگی و دقت نظر و توجه به معنا و مفهوم واژه های « مرد » و « زن » یا « پدر » و « مادر » در خانواده ی ایرانی بوده است، حال این روایت درست بوده یا نه چندان اهمیت ندارد!

     یکی از بستگان ما همسرشان را در جمع اطرافیان همواره « خانم » خطاب می کنند و این مسئله در بین بستگان دو طرف و حتی همسایگان بازخوردی بسیار عالی داشته است و خانم ها از همسرانشان خواسته اند که به جای کلمات دیگر یا نام آن ها، حداقل در بین اطرافیان و مردم از این واژه ی « خانم » برای صدا زدن آن ها استفاده کنند.

     ما نیز از این پس می کوشیم، از واژه های فارسی و ایرانی استفاده کنیم و زبان شیرین فارسی را پاس بداریم. « مهربانوان » و « مهربانان » ایرانی شاد، پیروز و پاینده باشید.

۱۱ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۳۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

پدر و مادر = عشق!


     واژه ی عشق از واژه هایی است، که آن را در طول شبانه روز در بسیاری از جاها می توان شنید. حال، گوینده با علم و دانش این واژه و کلمه را به کار می برد یا نه؛ بماند. ما در این جا قصد بررسی معنای این واژه را نداریم و فقط منظور مان توجه دادن به این نکته است، که از این واژه در زمان و مکان مناسب استفاده کنیم. 

     ناگفته پیداست، واژه ی عشق بیشتر در روابط انسانی استفاده می شود؛ آن هم در مواردی که انسان به شخصی دیگر بیش از حد علاقه داشته باشد و البته در آن غرض و مرض نباشد و جنس این مهر و محبت، خالصانه و بی دریغ باشد.

     هنگامی که از موضوعی صحبت می شود، انسان به دنبال مصداق و نمونه ای تمام و کمال می گردد، تا او را در درک و دریافت بهتر معنا و مفهوم یاری دهد. برای عشق، آن هم از نوع پاک و خالصانه اش، می توان منبع مهر بی کران خداوندی را به عنوان کامل ترین نمونه معرفی کرد. البته توان درک این مفهوم والای معنوی کمی دشوار است؛ اما نمونه و مصداقی عینی تر دارد؛ که محبت پدر و مادر به فرزندان است

     پدر و مادر تمام عمر خود را بی چشم داشت به حتی قدردانی کوچکی، به نگهداری و مراقبت از فرزند می گذرانند؛ بدون آن که منتی بر سر او بگذارند. اما همین فرزندان اگر خوب و قدردان زحمات پدر و مادر باشند و کاری را برای ایشان انجام دهند، بارها و بارها بر سر آنان منت می گذارند و در حضور دیگران، این برکت های زندگی را شرمنده می سازند.

     و وای به روزی که فرزندان قدردان زحمات پدر و مادر نباشند؛ آن گاه هر لحظه ی عمر پدر و مادر، حسرت فرا رسیدن مرگ، بزرگ ترین حسرت زندگی آنان خواهد بود. ما فرزندان باید آینده ی خود را در چهره ی این دو فرشته ی مهربان خداوند ببینیم. 

     زیرا ما نیز که اکنون فرزندیم؛ در زمانی نه چندان دور، پدر و مادر خواهیم شد و برای آن که خود گرفتار دردسرهای دوران پیری نشویم، باید از هم اکنون به فکر پدر و مادر و رفع نیازهای جسمی، روحی و عاطفی آنان باشیم، تا فرزندان مان نیز از ما بیاموزند. پیامبر مهربانی فرمود: « دیگران را با اعمالتان دعوت کنید، نه با زبانتان! » و به قول سعدی بزرگ: « به عمل کار برآید به سخن دانی نیست! »

     اما انسان هایی که به خداوند ایمان دارند یا اندکی معرفت دارند، نیازی به این دلایل ندارند و در انتظار فرصت هستند؛ تا دست پدر و مادر را به گرمی بفشارند و خاک پای آنان را توتیای چشم خود کنند. امید که ما نیز از جمله ی این انسان های معتقد و با ایمان باشیم. 

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی