سال‌ها پیش، یکی از دوستان که اشعار ناب زیادی از بَر داشت، در مناسبت‌های ویژه، چند تایی از آنها را می‌خواند و حال دوستان را دگرگون می‌کرد.

 

وقتی حال دوستان خوش می‌شد، از او تشکر می‌کردند و تلاش می‌کردند آن اشعار را به خاطر بسپارند.

 

من امروز چند مورد را که به یاد دارم برایتان می‌نویسم و از شما هم می‌خواهم اگر شعر زیبایی به یاد دارید، در بخش نظرات بنویسید تا ما و دوستان استفاده کنیم.

 

 

 

1ـ اصل شعر ترکی:

«گِئچمَه نامَرد کورپی سیننّن، قُوی آپارسین سِئل سَنی

  یاتما تُولکی کُولگه سیندَه، قُوی یِئسین  اَصلان سَنی»

 

ترجمۀ فارسی: «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد؛ در سایۀ روباه نخواب، بگذار شیر تو را بخورد!»

«شاعر: ...؟»

 

 

 

2ـ «یغما! من و بَخت و شادی و غم، با هم

     کردیم سفر، به مُلک هستی ز عَدَم

 

     از همسفران به نیمه ره، بَخت بخفت

    شادی ره خود گرفت، من ماندم و غم!»

«یغمای جندقی»

 

 

 

3ـ «خوبرویان جهان، رحم ندارد دلشان

باید از جان گذرد، هر که شود عاشقشان

 

روز اول که سِرِشتند، زِ گِل پیکرشان

سنگی اندر گِلِشان بود، همان شد دلشان!»

«شاعر: ...؟»