۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

در جستجوی «انسان»...!

 

«دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!»

 

 

این شعر زیبا و پر مغز منسوب به «مولانا» است. اصل شعر را می‌توانید در «دیوان شمس» که غزلیات «مولانا» را در آن گردآورده‌اند، ببینید.

 

این بیت به حکیم یونانی «دیوجانس» اشاره می‌کند که در روز روشن چراغ در دست گرفته بود و می‌گفت: «من در جستجوی انسانم!»

 

آنها که او را می‌دیدند، به او می‌خندیدند و مسخره‌اش می‌کردند و می‌گفتند: «بیچاره عقلش را از دست داده و دیوانه شده!...»

 

اما دانایان و عاقلان آن روزگار، درک کرده بودند که این حکیم دانا چه می‌گوید. او کاملا هوشیار و عاقل بود و می‌دانست چه می‌گوید و چه می‌کند.

 

درست مثل دیوانگانی که در تیمارستان بستری و تحت درمان هستند. آنها همۀ مردم، از جمله روان‌پزشکان را دیوانه می‌پندارند!

 

این مسئله مربوط به چند هزار سال پیش است که روابط انسان‌ها ساده‌تر و بهتر بود و به این پیچیدگی امروز نرسیده بود.

 

اوضاع روابط انسانی در دنیای امروز روشن است!

 

با این شرایط؛ اگر ما نیز چراغی در دست بگیریم و به دنبال «انسان» بگردیم؛ آیا کار درستی انجام داده‌ایم؟

 

و دیگر اینکه چند درصد از افراد جامعۀ امروز ما را به جنون و دیوانگی متهم خواهند کرد؟

 

شما چه فکر می‌کنید؟

 

 

 

۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

شعرهای ناب

 

سال‌ها پیش، یکی از دوستان که اشعار ناب زیادی از بَر داشت، در مناسبت‌های ویژه، چند تایی از آنها را می‌خواند و حال دوستان را دگرگون می‌کرد.

 

وقتی حال دوستان خوش می‌شد، از او تشکر می‌کردند و تلاش می‌کردند آن اشعار را به خاطر بسپارند.

 

من امروز چند مورد را که به یاد دارم برایتان می‌نویسم و از شما هم می‌خواهم اگر شعر زیبایی به یاد دارید، در بخش نظرات بنویسید تا ما و دوستان استفاده کنیم.

 

 

 

1ـ اصل شعر ترکی:

«گِئچمَه نامَرد کورپی سیننّن، قُوی آپارسین سِئل سَنی

  یاتما تُولکی کُولگه سیندَه، قُوی یِئسین  اَصلان سَنی»

 

ترجمۀ فارسی: «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد؛ در سایۀ روباه نخواب، بگذار شیر تو را بخورد!»

«شاعر: ...؟»

 

 

 

2ـ «یغما! من و بَخت و شادی و غم، با هم

     کردیم سفر، به مُلک هستی ز عَدَم

 

     از همسفران به نیمه ره، بَخت بخفت

    شادی ره خود گرفت، من ماندم و غم!»

«یغمای جندقی»

 

 

 

3ـ «خوبرویان جهان، رحم ندارد دلشان

باید از جان گذرد، هر که شود عاشقشان

 

روز اول که سِرِشتند، زِ گِل پیکرشان

سنگی اندر گِلِشان بود، همان شد دلشان!»

«شاعر: ...؟»

 

 

 

۱۰ آذر ۹۸ ، ۰۱:۲۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

گذشته؟ حال؟ آینده؟

 

 

زندگی

آب تنی کردن

در حوضچۀ اکنون است!

«سهراب سپهری»

 

 

غرق شدن در گذشته و رویدادهای خوب و ناخوب آن، تنها ما را زمین‌گیر می‌کند و بس!

 

نباید آن قدر خود را درگیر گذشتۀ خودمان کنیم که از حال امروزمان بی خبر بمانیم.

 

محو شدن در آینده و آرزوهای دور و دراز آن، تنها ما را گرفتار خیال‌پردازی می‌کند و بس!

 

نباید آن قدر خود را درگیر آینده کنیم که از درک حال امروزمان ناتوان شویم.

 

سهراب سپهری در این شعر زیبا ما را به درک اکنون و زمان حال (همان فلسفۀ آن به معنی لحظه) دعوت می‌کند.

 

منظور این نیست که به گذشته نیندیشیم یا برای آینده‌ای بهتر برنامه ریزی و تلاش نکنیم!

 

بلکه منظور این است که دچار افراط و تفریط نشویم؛ «اندازه نگه دار که اندازه نکوست!»

 

«رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود!»

 

یعنی همان گونه که پیشتر گفتیم، خودمان را در گذشته و آینده غرق و محو نکنیم و در لحظه زندگی کنیم؛ درست مانند کودکان که در لحظه زندگی می‌کنند.

 

با این عبارت زیبا سخن را به پایان می‌بریم.

 

« افسوس بر گذشته و ترس از آینده، دزدان دوقلویی هستند؛ که لذّت زمان حال را از ما می‌دزدند. »

 

نظر شما در این باره چیست؟

 

 

۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۳۲ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سعید بیگی

پند بزرگان


     یکی از بستگان ما روانشاد « سرهنگ مصطفی عباسی » هنگامی که پسرش عازم خارج از کشور بوده، این شعر را سروده و به او می دهد تا به عنوان یادگار با خود ببرد و سفارش می کند که: « این شعر همیشه جلوی چشمت باشد تا وقتی از خانه و خانواده دور هستی، آنان را به یاد داشته باشی و زیاد احساس دلتنگی نکنی! » و پسر هم بنا بر سفارش پدر این پندنامه را تا امروز به یادگار نگاه داشته است.

     زنده یاد عباسی، اهل مطالعه بوده و کتابخوانی اندیشمند به شمار می رفتند و علاقه ی ویژه ای به حکیم فرزانه ی توس « ابوالقاسم فردوسی » و شاهکار ارزشمندشان « شاهنامه » داشتند و پندنامه ی مزبور را نیز بر همان وزن ابیات شاهنامه سروده اند. ایشان چند سال پیش که میهمان ما بودند، این شعر را با خط خود نوشتند و به ما هدیه کردند و بنده اجازه ی نشر آن را نیز از ایشان گرفتم. روحشان شاد و یادشان گرامی باد.




۲۳ مرداد ۹۷ ، ۱۰:۰۰ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
سعید بیگی