۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غم» ثبت شده است

شعرهای ناب

 

سال‌ها پیش، یکی از دوستان که اشعار ناب زیادی از بَر داشت، در مناسبت‌های ویژه، چند تایی از آنها را می‌خواند و حال دوستان را دگرگون می‌کرد.

 

وقتی حال دوستان خوش می‌شد، از او تشکر می‌کردند و تلاش می‌کردند آن اشعار را به خاطر بسپارند.

 

من امروز چند مورد را که به یاد دارم برایتان می‌نویسم و از شما هم می‌خواهم اگر شعر زیبایی به یاد دارید، در بخش نظرات بنویسید تا ما و دوستان استفاده کنیم.

 

 

 

1ـ اصل شعر ترکی:

«گِئچمَه نامَرد کورپی سیننّن، قُوی آپارسین سِئل سَنی

  یاتما تُولکی کُولگه سیندَه، قُوی یِئسین  اَصلان سَنی»

 

ترجمۀ فارسی: «از پل نامرد نگذر، بگذار سیل تو را ببرد؛ در سایۀ روباه نخواب، بگذار شیر تو را بخورد!»

«شاعر: ...؟»

 

 

 

2ـ «یغما! من و بَخت و شادی و غم، با هم

     کردیم سفر، به مُلک هستی ز عَدَم

 

     از همسفران به نیمه ره، بَخت بخفت

    شادی ره خود گرفت، من ماندم و غم!»

«یغمای جندقی»

 

 

 

3ـ «خوبرویان جهان، رحم ندارد دلشان

باید از جان گذرد، هر که شود عاشقشان

 

روز اول که سِرِشتند، زِ گِل پیکرشان

سنگی اندر گِلِشان بود، همان شد دلشان!»

«شاعر: ...؟»

 

 

 

۱۰ آذر ۹۸ ، ۰۱:۲۰ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سعید بیگی

حال ویژه


     یه وقتایی حالی داری که نمی خوای هیچ کس حتی نزدیک ترین افراد به خودت، مثل اعضای خانواده رو ببینی و این اصلا از روی بی معرفتی و قدر نادانی و نمک ناشناسی نیست!
     فقط حالت اون قدر خوب و عالیه که نمی خوای از دستش بدی و می ترسی ازاون حال دور بشی و ابدا نمی خوای اون حال رو با کسی شریک بشی، چون تنهایی لذت بردن توی بعضی لحظه های زندگی حس خاصی بهت می ده و تجربه ی نابیه که ممکنه تکرارشدنی نباشه یا دیر به دیر برات پیش بیاد.
     یا این که اون قدر حالت بده که حتی عزیزترین فرد رو نمی خوای شریک غم و ناراحتیت کنی و می خوای تنهای تنها باشی و اون حس درد و رنج رو به تنهایی تحمل کنی و تا آخر خط بری و راه حل رو خودت پیدا کنی.
     و این برای تو مثل یک چالش سخت و دردناک، اما هیجان آوره که به هیچ وجه نمی خوای از دستش بدی! چون هم شادی و پیروزی و هم غم و شکست، احساسی رو به آدم می دن که خیلی ویژه و شخصیه و نباید اون رو با کسی شریک بشی.
     نکته: اگر می خواهیم دیگران توی لحظه های ناب که به تنهایی نیاز داریم، رعایت حالمون رو بکنند و تنهامون بگذارند؛ خوبه ما هم رعایت حالشون رو بکنیم و مزاحمشون نشیم؛ اما دورادور حواسمون بهشون باشه! تا اگه نیاز به کمک داشتن کمکشون کنیم.

     بعضی وقت ها حال دیگران اون قدر بد می شه که دیگه نمی تونن به تنهایی از زندان تجربیات و احساساتشون بیرون بیان و قدرت منطقی فکر کردن رو از دست می دن و اگه یه آدم مهربون و دلسوز کنارشون نباشه ممکنه به خودشون آسیب بزنن یا رنج زیادی رو تحمل کنند!


۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۱:۵۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

و حال ناخوب همچنان ادامه دارد ...

« هر چه بِگَندَد نمکش می زنند          وای به روزی که بِگَندَد نمک! »


          در پُست پیشین گفتیم که وقتی دل آدم گرفته و یا از کسی یا چیزی رنجیده و حال ناخوشی دارد، به دنبال کسی می گردد، تا در کنار او آرامش یابد و غمش را بیرون بریزد و سبک شود!


          حال اگر همان هایی که دوست هستند و همراه و نزدیک و باید غمخوارت باشند؛ باعث ناراحتی و غمت شده باشند، دیگر به که باید پناه برد و از که باید یاری و همراهی خواست؟


« چو پرده دار به شمشیر می زند همه را

کسی مُقیم حَریم حَرَم نخواهد ماند! »


بگذاریم و بگذریم ... !!!

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۳۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

حال ناخوب

     گاهی اوقات ما آدم ها از همه چیز خسته می شویم و دلمان یک گوش شنوا می خواهد و بس! کسی که ما را بشناسد و حساسیت هایمان را درک کند و در حد توان برایمان وقت بگذارد و بکوشد حالمان را خوب کند. 

     در این حالت نه حوصله ی پند و نصیحت شنیدن داریم و نه حال توجه به راهکارهای ارائه شده ی اطرافیان؛ بلکه فقط و فقط می خواهیم، با یک دوست نزدیک درد دل کنیم و از حال ناخوشمان بگوییم و سبک شویم، همین!!

     و گاهی آن قدر حالمان بد می شود که حتی حال صحبت کردن را هم نداریم و فقط یک دوست می خواهیم که سر بر روی شانه اش بگذاریم و آرام گریه کنیم و سبک شویم. خوش به حال کسانی که چنین دوستانی در کنار خود دارند و تنها نمی مانند.

     اما اگر هیچ دوستی نداشتیم یا امکان دیدنشان در آن حال نبود، به گوشه ای می رویم و اگر توانستیم از عمق جان فریاد می زنیم یا با خودمان درد دل می کنیم و اشک می ریزیم. 

     مهم این است که غم و غصه نباید در دل بماند، بلکه باید این سم کشنده را از وجودمان بیرون بریزیم تا آرام شویم و از زندگی لذت ببریم.

     زندگی تان پر از دوستان یکرنگ و مهربان باد!

۲۹ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۳۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

خنده بر هر درد بی درمان دواست!


خنده بر هر درد بی درمان دواست 
خنده آغـاز خـوش هـر مـاجراسـت

خنده را بر چهره چـون مهمان کنی 
صـورت خــود را اگـر خـنـدان کـنـی

زنـدگـی بـا خـنـده گـر جـاری شـود 
نـور شـادی گـر بـه چـشمانـت رود

مـی رود غــــم از درون سـیـنـه ات 
محو خـواهد شد به خنده کینه ات

مشـکلات مـا دگـر حـل مـی شـود 
کـار و بـار غـصـه مخـتل می شود ... !

«شاعر: ... ؟!»


     خنده؛

          خنده یک مرحله ی پیشرفته تر لبخند است، به طوری که اگر لبخند را به غنچه تشبیه کنیم، خنده دقیقا یک گل شکفته و باز شده ی خوشبو خواهد بود.

          محققان گفته اند، اگر ما تظاهر به خندیدن کنیم؛ ضمیر ناخودآگاه ما در تشخیص اصل یا ظاهری بودن خنده و شادی ما، چندان دقت نمی کند و آن را اصل می پندارد و پیام آرامش به بدن می دهد و بدین صورت حال ما بهتر می شود.         

          اکنون بیایید، خسیس نباشیم و یک شکم حسابی بخندیم. اگر هم خنده مان نمی آید، ادای خندیدن را درآوریم. باور کنید، این کار - خندیدن - به ما انرژی فراوانی می دهد. امتحان کنید و نتیجه را ببینید!


۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی