۲۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

تجاوز به حریم ... !


     حریم به محدوده ای گفته می شود که بدون اجازه و هماهنگی صاحبش نمی توان و نباید به آن نزدیک و یا وارد شد. اگر به رعایت حریم خود از سوی دیگران علاقه مندیم، طبعا باید حریم دیگران را محترم بشماریم تا حرمت حریممان محفوظ بماند.


« چو بد کردی مشو ایمن ز آفات          که واجب شد طبیعت را مکافات! »


     اما گاهی اوقات عملی از فردی سر می زند که به افراد زیادی و گاه همه ی افراد جامعه آسیب می رساند و در این گونه موارد باید حرمت آن فرد شکسته شود و کار و عمل نابهنجارش به آگاهی و اطلاع عموم مردم برسد و همه از شر او و امثال او در امان باشند.

     اما در همین صورت اخیر نیز، نباید جزئیات کارهای زشت و اعمال شیطانی آن افراد خطاکار ـ به جز کارشناسان و متولیان امر ـ در بین مردم تشریح شود؛ زیرا آفاتش بیش از فایده هایش خواهد بود.

     در روزگار ما و عصر انفجار اطلاعات که هر کودک و نوجوانی به سادگی به شبکه های اجتماعی و انواع سایت ها دسترسی دارد، شرح جزئیات ماجرا،  نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه فرزندان و خانواده های آنان را نگرانتر خواهد کرد و آرامش روحی و روانی جامعه را بر هم خواهد زد.

     زیرا از سویی به بیماران روانی و هنجار گریز، روش های جدیدی را برای آزار دیگران خواهد آموخت و از سویی دیگر زشتی و قُبح این کار را از بین خواهد بُرد و با ایجاد ترس، دلهره و نگرانی توان انجام کارهای روزمره را از فرزندانمان خواهد گرفت و به آنان آسیب های فراوان خواهد زد.

     روشن است که هیچ فرد عاقل و منطقی با مجازات خطاکار و رسوا شدنش مخالف نیست و مجازات مُجرمان، در جامعه امید و نشاط را می افزاید و به آرامش و امنیت روحی و روانی جامعه کمک شایانی خواهد نمود. اما شرح کامل واقعه و تهیه ی فیلم، عکس و خبر و پخش کردن در میان مردم کاری منطقی، درست و عاقلانه نخواهد بود.

     در بسیاری از نقاط دنیا تماسی هر چند ساده اگر باعث رنجش کودک و نوجوان ـ پسر یا دختر ـ شود، به شدت پیگیری می شود و تا مجازات مُجرم پیش می رود. اما در کشور ما حتی در این حوادث دردناک، بزرگترها پیش قدم می شوند و از خانواده ی قربانی با تطمیع یا تهدید و یا ... رضایت می گیرند و یک عمر درد و رنج را برای فرد آسیب دیده به ارمغان می آورند و به این شکل، ناخواسته به متجاوز اجازه ی تکرار این کار زشت را در سراسر عمر می دهند!

     ما نیز باید در خانه به کودکانمان بیاموزیم که هر یک از اطرافیان و یا دیگر افراد جامعه نگاه نامناسب و تجاوزگرانه به آنان داشتند، به سرعت فریاد بزنند و بلافاصله خانواده و افراد دلسوز را در جریان قرار دهند و خانواده نیز تا مجازات فرد خطاکار دست از حمایت فرد آسیب دیده برندارند. شوربختانه در این موارد تصور بسیاری بر این است که فرد آسیب دیده مقصر واقعی بوده و فرد تجاوزگر ابدا مورد کمترین سرزنش ها قرار نمی گیرد!


*****


و اما کلام آخر؛
     آیا هنگام آن نرسیده است که نمایندگان ملت در قوه مقننه؛ با همکاری کارشناسان و متولیان امر، قوانین بازمانده از روزگاران گذشته را بازنگری کنند و برای متجاوزین به ناموس جامعه (اعم از مرد و زن و کودک و نوجوان) مجازات هایی متناسب در نظر بگیرند و به شکل قوانین محکم و انسانی مدون نمایند؛ تا با مجازات سنگین این دسته از مُجرمان، کمتر شاهد چنین اتفاقات ناراحت کننده و وحشتناک باشیم؟!

۰۹ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۴۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

ضرب المثل های این جوری ... !

سلام

     نظر شما چیست؟ در چه موردی؟ ببخشید، الآن عرض می کنم؛ به نظر من باید بعضی ضرب المثل های به ظاهر شیرین زبان و ادبیات فارسی را برای همیشه کنار گذاشت و از آن ها استفاده نکرد! چرا؟ خوب برای این که نه تنها کمکی به ما نمی کنند، بلکه گاهی اوقات باعث درجا زدن و عدم پیشرفت ما می شوند. لابد برای این گفته ی من شاهد مثال می خواهید.

     البته حق دارید. نمونه ی زنده و حاضر این مثل: « خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو! » بنده ابدا با این ضرب المثل محترم کنار بیا نیستم و تا بتوانم از آن دوری می کنم. زیرا بسیاری از اوقات انسان برای اثبات این که زندگی می کند و خود بر کشتی زندگی خویش سوار است و آن را هدایت می کند و صرفا زنده نیست؛ باید بر خلاف خواسته ی جماعت حرکت کند تا به مقصد و مقصود دست یابد. درست است که گفته اند: دست خدا با جماعت است! اما این مثل همیشه و همه جا درست از آب در نمی آید. 

     چه بسا جماعتی گمراه باشند و دیگران را نیز به گمراهی بکشانند. در این گونه موارد بایست تا حد امکان، نه تنها از جماعت دوری جست، بلکه باید تلاش کرد اگر ضرر و زیانی برای انسان ندارد؛ به یاری و کمک و راهنمایی جماعت گمراه پرداخت، البته اگر چون داستان آن پرنده (1) - که به سبب اصرار در راهنمایی بوزینگانی که برای فرار از سرما با کرم شبتابی قصد افروختن آتش داشتند و پرنده جان خود بر سر این راهنمایی نهاد؛ - گرفتار جماعت نادان نشویم و خود را به بلا و دردسر نیندازیم. خیلی وقت ها باید بگوییم:


« خواهی نشوی همرنگ، رسوای جماعت شو ... ! »


--------------------

1. این داستان زیبا و آموزنده در کتاب گران سنگ « کلیله و دمنه » آمده است. 

۰۷ خرداد ۹۷ ، ۱۹:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

من نبودم، دستم بود ... !

     خدایی که من و شما را آفریده، خوب می دانسته که ذات ما چگونه است و زمینه ی چه مسائلی در آن به طور بالقوه وجود دارد و در شرایط ویژه و با تلاش و پیگیری ما می تواند به فعلیت برسد و بالفعل شود. 

     بنا بر این در مقررات و قوانینی که برای زندگی ما قرار داده قطعا به این موضوع - یعنی استعداد های بالقوه و توانایی های آماده ی به فعلیت رسیدن ما - توجه داشته و روا نیست؛ ما بدون شناخت و مطالعه ی دقیق و منطقی از نوع بشر و توانایی های او، قواعد و قوانین خدایی را کنار بگذاریم و خود بدون تخصص و مهارت و دانش لازم؛ برای نوع انسان قاعده و قانون وضع کنیم.

     اما اگر احیانا در برخی جوامع، آن هم با شرایط خاص آن جامعه، به جواب و نتیجه ی نسبتا مناسب و البته نه مورد انتظار رسیدیم؛ این نسخه را برای تمامی انسان ها از هر رنگ و نوع و نژاد و شرایط، بپیچیم و انتظار داشته باشیم؛ که آن رهنمودهای انسانی ما بتواند تمامی جوامع بشری را به سرمنزل مقصود برساند.

     پس بهتر است به مشکلاتی که در برخی جوامع بر اثر افراط و تفریط در امری به وجود آمده، دقت کنیم و بعد از بررسی و دقیق موشکافانه ی موضوع تصمیم به ایجاد مقررات ویژه، آن هم با دیدگاه انسان مدارانه و متکی به توانایی های صرفا انسانی نوع بشر داشته باشیم. 

     از این دست تجربه های بی سرانجام کم ندیده ایم و اکنون نیز با بسیاری از آن ها دست به گریبانیم. البته با کمک گرفتن از روش های دقیق علمی و با توجه به ویژگی های فطری بشر و قوانین الهی موجود در جهان پیرامون، می توان به مقرراتی دست یافت و روی آورد، که بشریت را به سرمنزل مقصود رهنمون گردد.

     انسان ذاتا موجودی است، دارای حب ذات و این ویژگی باید در انسان ها وجود داشته باشد؛ تا برای ادامه ی زندگی خود تلاش و کوشش کنند. البته در این جا نیز چون دیگر موارد انسان ها دچار افراط و تفریط شده و با بیان این نکته که به عنوان اشرف مخلوقات پای به این جهان گذاشته اند، دست به تخریب جهان و موجوداتش به سود خود می زنند.

     اما هنگامی که دچار گرفتاری های حاصل از تخریب محیط و موجودات محل زندگی خود می شوند؛ فریاد برآورده و به دنبال مقصری می گردند، تا تمام کم کاری ها و بی توجهی ها را به گردن دیگری انداخته و خود را از به دوش گرفتن مسئولیت این کار و عذاب وجدان رها سازند.

     بارزترین و آشکارترین این مسائل استفاده ی بی رویه و نادرست انسان ها از جنگل، پوشش گیاهی و منابع طبیعی است، که به تخریب پوسته ی خاک و بی ثباتی زمین منجر می شود و با یک باران کوتاه و سریع سیلی راه می افتد، که انسان ها و تمام موجودات اطراف را با هم به کام خود می کشد و از هستی ساقط می کند.

     امیدواریم با احترام به هستی و موجودیت محیط زیست و موجودات ساکن این کره ی خاکی، جلوی این اتفاقات سهمگین و خانمان برانداز را بگیریم و دیگر شاهد از دست رفتن عزیزانی که چشم به راه آمدنشان از سفر هستیم، نباشیم. ان شاءالله!

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

پدر و مادر = عشق!


     واژه ی عشق از واژه هایی است، که آن را در طول شبانه روز در بسیاری از جاها می توان شنید. حال، گوینده با علم و دانش این واژه و کلمه را به کار می برد یا نه؛ بماند. ما در این جا قصد بررسی معنای این واژه را نداریم و فقط منظور مان توجه دادن به این نکته است، که از این واژه در زمان و مکان مناسب استفاده کنیم. 

     ناگفته پیداست، واژه ی عشق بیشتر در روابط انسانی استفاده می شود؛ آن هم در مواردی که انسان به شخصی دیگر بیش از حد علاقه داشته باشد و البته در آن غرض و مرض نباشد و جنس این مهر و محبت، خالصانه و بی دریغ باشد.

     هنگامی که از موضوعی صحبت می شود، انسان به دنبال مصداق و نمونه ای تمام و کمال می گردد، تا او را در درک و دریافت بهتر معنا و مفهوم یاری دهد. برای عشق، آن هم از نوع پاک و خالصانه اش، می توان منبع مهر بی کران خداوندی را به عنوان کامل ترین نمونه معرفی کرد. البته توان درک این مفهوم والای معنوی کمی دشوار است؛ اما نمونه و مصداقی عینی تر دارد؛ که محبت پدر و مادر به فرزندان است

     پدر و مادر تمام عمر خود را بی چشم داشت به حتی قدردانی کوچکی، به نگهداری و مراقبت از فرزند می گذرانند؛ بدون آن که منتی بر سر او بگذارند. اما همین فرزندان اگر خوب و قدردان زحمات پدر و مادر باشند و کاری را برای ایشان انجام دهند، بارها و بارها بر سر آنان منت می گذارند و در حضور دیگران، این برکت های زندگی را شرمنده می سازند.

     و وای به روزی که فرزندان قدردان زحمات پدر و مادر نباشند؛ آن گاه هر لحظه ی عمر پدر و مادر، حسرت فرا رسیدن مرگ، بزرگ ترین حسرت زندگی آنان خواهد بود. ما فرزندان باید آینده ی خود را در چهره ی این دو فرشته ی مهربان خداوند ببینیم. 

     زیرا ما نیز که اکنون فرزندیم؛ در زمانی نه چندان دور، پدر و مادر خواهیم شد و برای آن که خود گرفتار دردسرهای دوران پیری نشویم، باید از هم اکنون به فکر پدر و مادر و رفع نیازهای جسمی، روحی و عاطفی آنان باشیم، تا فرزندان مان نیز از ما بیاموزند. پیامبر مهربانی فرمود: « دیگران را با اعمالتان دعوت کنید، نه با زبانتان! » و به قول سعدی بزرگ: « به عمل کار برآید به سخن دانی نیست! »

     اما انسان هایی که به خداوند ایمان دارند یا اندکی معرفت دارند، نیازی به این دلایل ندارند و در انتظار فرصت هستند؛ تا دست پدر و مادر را به گرمی بفشارند و خاک پای آنان را توتیای چشم خود کنند. امید که ما نیز از جمله ی این انسان های معتقد و با ایمان باشیم. 

۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

« زخم زبان »

     امروز پس از سال ها دوستی (؟!) را دیدم و با او از روزهای خوش و ناخوش گذشته سخن گفتم و با هم درد دل کردیم. یاد بعضی ماجراها که با دوستان دیگر داشتیم به خیر؛ و البته یادآوری برخی ماجراها نیز اصلا خیر  نیست که هیچ، بلکه باعث آزار روح و جان آدم می شود.

     امام علی (ع) می فرماید: « ضَربُ الِّلسَانِ اَشَدُّ مِن ضَربِ السِّنَانِ: زخم زبان از زخم نیزه بدتر است. » حتما این ضرب المثل مشهور را هم شنیده اید که: ( زخم شمشیر خوب می شود؛ اما زخم زبان هیچ وقت خوب نمی شود! ) مولوی نیز در مثنوی داستانی در باره ی همین ضرب المثل و همین موضوع دارد، که بسیار زیباست و علاقه مندان می توانند بدان مراجعه کنند.

     نمی دانم برخی افراد چگونه شخصیتی دارند؛ که حاضر می شوند، به راحتی روح و روان و اعصاب دیگران را عرصه ی تاخت و تاز بی رحمانه ی خود قرار دهند و ابدا به این موضوع نمی اندیشند؛ که ممکن است، آسیب های ناشی از سخنان گهربار (؟!) ایشان، غیر قابل جبران باشد و یا به سختی جبران شود.

     به قول بزرگی تا وقتی تیر از چلّه ی کمان رها نشده، می توان جلو حرکتش را گرفت؛ اما هنگامی که تیر رها شد، دیگر کاری از دست انسان بر نمی آید و این که به کدام هدف و چگونه برخورد می کند؛ به اختیار پرتاب کننده نیست! پس چقدر خوب است؛ پیش از گفتن مطلبی به عواقب احتمالی که ممکن است، به وجود بیاورد؛ بیندیشیم و اگر دیدیم، سخنان ما کسی را نمی آزارد و دلی را نمی شکند، آن گاه به بیان سخن بپردازیم.


     شاعران هم میهن مان چه زیبا سروده اند:


          تا توانی دلی به دست آور          دل شکستن هنر نمی باشد


                                                                                                   

                                                        ***** 

 تا توانی رفع غم از چهره ی غمناک کن

                                        در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن

 تا ز باغ خاطرت گل‌های شادی بشکفد

                                         هر چه در دل تخم کین داری، به زیر خاک کن!

                                      

                                                               (شاعر: ملک الشعرای بهار)


۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

«سخن آغازین»

« شب را دو حرف است، شین و با! شینِ او شفقت و بای او برکت: بسم الله الرحمن الرحیم! »     

                                                 (پیر هرات)

     یاران درود!

          از امروز با یافته ها و بافته های دل بی قرارمان میزبان شماییم. امیدواریم با نظرات و پیشنهاد های ارزشمندتان همراهی مان کنید. چشم به راه مهربانی شماییم و دست دوستی به سویتان دراز می کنیم و به شما خوش آمد می گوییم. از نظرات، پیشنهادها و تایید (لایک) پُست ها صمیمانه سپاس گزاریم. مقدمتان گل باران. تا درودی دیگر بدرود!
*****
« مِهربانی مُحتوای دینِ ماست! »
« مِهروَرزی با همه آیینِ ماست! »
 
*****

(هرگونه بهره برداری از مطالب وبلاگ، با اجازه ی نویسنده بلامانع است.)

 

*****

(نظرات ارزشمند شما، رُشد اندیشه ها را در پِی دارد)

 
 
***
 
اگر دانش آموز دبیرستانی دارید؛
سایت ما را معرفی کنید.
حتما برایشان مفید است!
 
 
      ( https://dabirefarsi.com/ )
۰۲ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۲۱ ۱۹ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰
سعید بیگی

تن آدمی شریف است به جان آدمیت ... !

     چندی پیش مسافر تاکسی شدم برای رفتن به گوشه ای از این شهر بی در و پیکر! در میانه ی راه مادربزرگی دست بلند کرد و راننده ی میانسال، ماشین را نگه داشت. مادربزرگ با کمک مسافر عقبی سوار شد و ماشین به راه افتاد.
     هنوز دویست قدم نرفته بودیم که مادربزرگ با دعا به جان راننده اعلام کرد که می خواهد پیاده شود. راننده ماشین را با کمی غُرغُر نگه داشت و مادربزرگ باز هم با کمک مسافر عقبی به کُندی و با آرامش پیاده شد، در حالی که هنوز به دعاگویی مشغول بود. بعد تا کنار خیابان عقب عقب رفت و لب جدول نشست تا نفسی تازه کند.
     راننده ی عصبانی ترمز دستی را با صدایی وحشتناک کشید و از ماشین پیاده شد. سپس به مجادله با مادربزرگ مشغول شد و ابدا توجهی به خواهش های او و پادرمیانی ما و دیگر مسافران نکرد. مادربزرگ که پولی همراه نداشت، از او خواست گذشت کُنَد و او را در برابر مسافران و رهگذران شرمنده نسازد. اما راننده گوشش بدهکار این حرف ها نبود و ساز خودش را می زد.
     بالاخره با اصرار فراوان راننده راضی به حرکت شد و با عباراتی نه چندان زیبا، مادربزرگ بیچاره را آباد کرد. مبلغ کرایه آن قدر ناچیز بود که همه از برخورد راننده با پیرزن بیچاره تعجب کردند.
     این گونه برخوردها حتی اگر یک در میلیون باشد، باز هم برای مردم ما و جامعه ی ما نازیباست و ناشایسته! امیدواریم کمتر شاهد این صحنه ها باشیم.
۰۲ خرداد ۹۷ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

انرژی ... !

     ما آدم ها حال روحی یکنواخت و یکسانی نداریم. گاهی اوقات بسیار سرحال و شادابیم و سرشار از انرژی. تا جایی که با نگاه، صحبت و هم نشینی، به دیگران انرژی فراوانی می دهیم و حال همه را خوب می کنیم و حال خودمان نیز بهتر می شود.

     بعضی روزها اما اوضاع جور دیگری است. حال مناسبی نداریم و منبع انرژی سبز نشاط و زندگی بخشمان خالی است و حتی نای از جا برخاستن و نشستن را هم نداریم و دایم در رختخواب غلت می زنیم تا وقت بگذرد و کمی حالمان بهتر شود و دریغ که چنین نمی شود!


*****

     برای بهبود حال روحی و نجات از بدحالی باید از جا برخیزیم و انرژی های منفی که در جسم و جانمان انباشته شده را دور بریزیم و فضای خانه را هم پر از انرژی مثبت و شورانگیز زندگی، سلامتی و عشق کنیم.

     بهترین راه، ابتدا دوش گرفتن با آب ولرم و در صورت امکان، آب سرد است. بعد باز کردن در و پنجره ها برای بیرون رفتن هوای اتاق است. برای سریعتر شدن این کار، می توانیم از کولر و یا فن و هود آشپزخانه استفاده کنیم. بعد کمی نرمش برای دور شدن سستی و خواب آلودگی که این نرمش می تواند پیش از حمام هم انجام شود. 

     آخرین مرحله زنگ زدن به دوستان و بستگان سرشار از انرژی و کمی گفتگو با آن هاست و هنگامی که حالمان بهتر شد، می توانیم به نزدیک ترین پارک برویم و کمی قدم بزنیم و یا روی نیمکت بنشینیم و از تماشای مردم، درختان و حیوانات لذت ببریم. روز و شبتان سرشار از انرژی!!

۰۲ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی