« هر چه بِگَندَد نمکش می زنند وای به روزی که بِگَندَد نمک! »
در پُست پیشین گفتیم که وقتی دل آدم گرفته و یا از کسی یا چیزی رنجیده و حال ناخوشی دارد، به دنبال کسی می گردد، تا در کنار او آرامش یابد و غمش را بیرون بریزد و سبک شود!
حال اگر همان هایی که دوست هستند و همراه و نزدیک و باید غمخوارت باشند؛ باعث ناراحتی و غمت شده باشند، دیگر به که باید پناه برد و از که باید یاری و همراهی خواست؟
« چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مُقیم حَریم حَرَم نخواهد ماند! »
بگذاریم و بگذریم ... !!!
گاهی اوقات ما آدم ها از همه چیز خسته می شویم و دلمان یک گوش شنوا می خواهد و بس! کسی که ما را بشناسد و حساسیت هایمان را درک کند و در حد توان برایمان وقت بگذارد و بکوشد حالمان را خوب کند.
در این حالت نه حوصله ی پند و نصیحت شنیدن داریم و نه حال توجه به راهکارهای ارائه شده ی اطرافیان؛ بلکه فقط و فقط می خواهیم، با یک دوست نزدیک درد دل کنیم و از حال ناخوشمان بگوییم و سبک شویم، همین!!
و گاهی آن قدر حالمان بد می شود که حتی حال صحبت کردن را هم نداریم و فقط یک دوست می خواهیم که سر بر روی شانه اش بگذاریم و آرام گریه کنیم و سبک شویم. خوش به حال کسانی که چنین دوستانی در کنار خود دارند و تنها نمی مانند.
اما اگر هیچ دوستی نداشتیم یا امکان دیدنشان در آن حال نبود، به گوشه ای می رویم و اگر توانستیم از عمق جان فریاد می زنیم یا با خودمان درد دل می کنیم و اشک می ریزیم.
مهم این است که غم و غصه نباید در دل بماند، بلکه باید این سم کشنده را از وجودمان بیرون بریزیم تا آرام شویم و از زندگی لذت ببریم.
زندگی تان پر از دوستان یکرنگ و مهربان باد!
بسیاری از ضرب المثل های شیرین فارسی آیینه ی تمام نمای زندگی مهرآمیز و صمیمانه ی مردم عزیزمان در گذشته بوده است. گذشتگان ما ـ که خدایشان بیامرزد ـ مهر و محبت را نه فقط در کلام که در عمل و رفتارشان نهادینه ساخته بودند و بسیاری از آداب و رسوم مهرانگیز و محبت آمیزی که اکنون در بین مردم کشورمان رایج است، از روحیه ی صلحجو و مهربانانه ی آنان حکایت می کند.
ادبیات شیرین و پرگهر فارسی نیز بسیاری از این ضرب المثل ها را در آغوش خویش پرورده و برای تقدیم به آیندگان، آن ها را با نهایت دقت حفظ کرده است. جرعه هایی از این سرچشمه ی زلال و دل انگیز را می نوشیم:
« از محبت خارها گُل می شود وز محبت سرکه ها مُل می شود »
« زیباترین مَنِش انسان محبت اوست»
« به خوبی و با نرمی و دلخوشی توانی که فیلی به مویی کشی»
« درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را »
« گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز »
« وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن! »
« .......... »
« صداقت در جهان آیین ما باد همه سرمایه ی آیینه این است! »
کاش ما آدم ها هم مثل آیینه بودیم، یک رو و صادق و بدون تعارف! هر ایرادی می دیدیم، بدون رودربایستی، تمام و کمال و بدون چشم پوشی، مخفی کاری و دورویی به طرف مقابل می گفتیم.
مهم تر از همه این که می گذشتیم و دفعه ی بعد که او را می دیدیم، با ذهنیتمان کاری نداشتیم و او را همان گونه که اکنون هست، می دیدیم؛ نه با تصویر ذهنی که به دیدار قبلی مربوط است و به حال امروز او هیچ ربطی ندارد!
خدا گذشتگان مان را بیامرزد، قدیمی ها چقدر با صفا بودند و رُک و صریح و بدون ذره ای چشم پوشی مطالبی را که لازم بود، می گفتند و دفعه ی بعد طوری با طرف مقابل رفتار می کردند، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.
هنگامی که از ایشان می پرسیدی: مگر همین آدم نبود که فلان خطا را انجام داد؟ می گفتند: آدمه و یک بار اشتباه کرده. کی ادعا داره که تا حالا اشتباه نکرده. مهم اینه که الان به اون اشتباهش ادامه نمی ده و فهمیده و تلاش می کنه، جبرانش کنه.
قدیمی ها مثل آیینه، مثل بچه ها؛ دلشون پاک و بی آلایش بود و تمام وجودشون زلال و شفاف! همین صداقت و یکرنگی، محبت رو بین اون ها بیشتر می کرد. کاش ما هم کمی مثل اون ها باشیم!
« عشق چون آید بَرَد هوش دل فرزانه را دزد دانا می کُشد اول چراغ خانه را »
وقتی عشق به سرزمین وجود انسان وارد می شود، ابتدا برای غارت بهتر دل و وجود آدمی، با یک کودتای آرام، نرم و مخملی بساط حکومت عقل را از وجود انسان بر می چیند و آن گاه به تاراج دارایی های وجود انسان می پردازد.
هوشیار و متوجه باشیم که مهار زندگی را با بی توجهی به دست دل نسپاریم. مهم خواسته ی خود ماست که در کشور وجودمان عقل حاکم باشد یا عشق! پایتخت سر باشد یا دل! اگر راضی به کودتا می شویم، آگاهانه باشد نه از سر ندانم کاری و نا آگاهی.
اگر دل را به خداوند نزدیک کرده باشی، آن گاه با خیال تخت و راحت می توانی زندگیت را به دست دل بسپاری و راضی به رضای الهی باشی. نکته ی مهم ارتباط انسان با ناخدای اصلی است که کشتی را کجا خواهد بُرد؟
« با خدا باش، پادشاهی کن بی خدا باش، هر چه خواهی کن ... ! »
گاهی وقت ها به دلایل مختلف چون: بی مهری اطرافیان، بی توجهی دوستان، بی معرفتی آشنایان، بی شعوری برخی نزدیکان یا دیگران و یا ... حال دلت آن قدر بد می شود که دیگر نه حوصله ی آدمیزاد را داری و نه تحمل دیدن هیچ موجودی را و نه تاب فکر کردن به شرایط و زندگیت را و نه توان پرداختن به خودت را و این از همان حالاتی است که بهترین وصفش شاید این باشد: « حالِ سگیِ سگی » ... !!
در این شرایط حتی راه حل هایی که در حالت عادی از آن ها برای آرامشت استفاده می کردی، از یادت می رود و از هیچ روش و وسیله ای نمی توانی استفاده کنی تا کمی آرام شوی!
انسان در این موارد در میان جمع تنها می شود و اگر این وضعیت ادامه یابد، کارش به جنون یا افسردگی می کشد و دیگر ناگفته پیداست سرانجامش چه خواهد شد؟!
تنها چیزی که می تواند، در این حالات بد به انسان امید و آرامش بدهد، وجود و مهم تر از آن حضور یک یار و یاور و همراه دلسوز و مهربان است که شوربختانه در زمانه ی ما نایاب شده و از نعمت وجودش بی بهره ایم. شاید اگر هیچ کسی را نیافتیم، خود خدا کمکمان کند و قدری آرامش یابیم و امیدوار به زندگی ... .
اِلَهِی وَ رَبِّی مَن لِی غَیرُکَ: خدایا جز تو یار و یاور و همراهی ندارم. به فریادم برس!!
- خسته نباشی سرکار! چند ماه خدمتی ؟ ...
گاهی اوقات همین جمله های ساده ـ سلام، احوال پرسی، خسته نباشی، خداقوت، تشکر و ... ـ به سربازان داخل برجک های نگهبانی، پلیس های سر چهار راه یا در جاده های بین شهری، کارکنان ایستگاه های امداد و نجات هلال احمر، ماموران محافظت پارک ها، پاکبان ها (همون رفتگرهای عزیز و زحمت کش خودمون!)، مادربزرگ ها و پدربزرگ هایی که توی پارک کنار هم نشستند، کارکنان مراکز درمانی و ... به اطرافیان ما انرژی بیشتری می ده و نشون می ده که ما اون ها رو می بینیم و بابت بودنشون و زحماتی که می کشند، ازشون سپاس گزاریم.
با این کار خستگی شون کمتر می شه و احساس بهتری پیدا می کنند. وقتی ما قدرشناس هموطنانی باشیم که عمرشون رو برای راحتی و آسایش ما اختصاص دادند، اون ها توان بیشتری پیدا می کنند و نتیجه ی کارشون هم مردم رو راضی تر می کنه و هم خودشون لذت بیشتری از خدماتشون می بَرند.
کاش کمی بیشتر حواسمون به دور و برمون باشه و با دقت بیشتری به اطرافیان و کارهاشون نگاه کنیم و متوجه باشیم که چقدر در زندگی ما عزیز و مهم هستند و این نکته رو بهشون یادآوری کنیم. بهتره از خانواده یعنی؛ پدر، مادر، برادر، خواهر و فامیل شروع کنیم و به همشهریان و هموطنان عزیزمون برسیم.