۳۳ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

اینترنت لاک پشتی


     دو روز پیش تلفن ما قطع شد و ما بلافاصله وجه آن را پرداخت کردیم و سه روز است که منتظر وصل شدن آنیم. تلفن امروز صبح وصل شد ولی از وصل شدن اینترنت هیچ خبر و اثری نیست که نیست! بارها و بارها با شماره های گوناگون مخابرات تماس گرفتیم، اما هیچ نتیجه ای در بر نداشت.

     پس از هر بار تماس سیستم پاسخگو (؟!) اعلام می کند که شش دقیقه منتظر بمانید و چون برق هم سه ساعت قطع بود و با تلفن همراه تماس گرفته بودم، نتوانستم شش دقیقه صبر کنم و تازه بعد از انتظار مانند دفعات پیشین، ببینم که زمان انتظار به بیش از دو برابر زمان اعلام شده برسد و اپراتور جوابگو نباشد.

     اصولا ما که در کشورهای جهان سوم زندگی می کنیم، باید سطح توقعات خود را خیلی خیلی پایین بیاوریم و بدین صورت آرامش بیشتری داشته باشیم. زیرا امکانات از کشورهای پیشرفته تقریبا بلافاصله به دست ما می رسد، اما فرهنگ استفاده و نیز فرهنگ پاسخگو بودن، سال ها باید بگذرد تا در ما نهادینه شود.

     هم چنین مردم ما هنوز نمی دانند که از چه حقوقی برخوردارند و چگونه باید حق خود را مطالبه کنند و اگر شرکت خدماتی یا نهادی از ارائه ی خدمت خودداری نمود، چگونه وجوه پرداختی را بازپس گیرند؟ (البته اگر این امکان در کشور ما وجود داشته باشد!!)

     خلاصه، بعد از گذشتن از هفت خان تازه اینترنتی وصل می شود که سرعت لاک پشت از آن بیشتر است و اگر بخواهید سرعت بیشتری را خریداری نمایید، باید دو یا سه برابر آن مبلغ را بپردازید و قطعی سرویس هم آن قدر زیاد است که گفتنی نیست. گاهی اوقات انسان از داشتن اینترنت پشیمان می شود و دوست دارد، به غار عمو یادگار پناه ببرد و از فن آوری و امکانات امروزی دور باشد تا قدری آرام گیرد!

     الان حدود ده دقیقه است که اینترنت وصل شده و بنده توانستم در خدمت دوستان باشم. خدایا آنان را که اینترنت را خراب (؟!!) می کنند تا ما عزیزانمان را نبینیم، اصلاح کن و اگر نشد، شرشان را کم بگردان! آمین رب العالمین.

۱۲ تیر ۹۷ ، ۲۲:۰۱ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

سُفره ی بی ریا


     مادربزرگ، تنها پشت پنجره ی رو به کوچه نشسته بود و کوچه را نگاه می کرد. او هیچ کسی را نداشت که سراغش را بگیرد و به او سر بزند. فرزندانش سال ها پیش به اروپا مهاجرت کرده بودند و خواسته بودند او را هم با خود ببرند، اما او حاضر نشده بود، همراه آن ها برود.

     بچه ها هم برای این که اذیت نشود، برایش آپارتمانی خریده بودند و هر ماه پول کافی به حسابش می ریختند تا اموراتش را بگذراند. برای این که تنها نماند، یکی از بستگان دورش را ـ که زنی بیوه بود و تنها زندگی می کرد ـ آورده بودند و ماهانه حقوقی به او می دادند تا هم برایش غذایی فراهم کند و هم مونس تنهایی او باشد.

     دوسال بعد از رفتن بچه ها بیوه زن ازدواج کرد و از پیش او رفت و با این که گاهی به او سر می زد، اما این دیدارهای گاه و بیگاه، چاره ی درد تنهایی اش نبود. او لوازم مورد نیازش را از مغازه ی سر کوچه تهیه می کرد. هر روز چند نفر از خانم های همسایه، به او سر می زدند و در انجام کارهای خانه به او کمک می کردند.

     مادربزرگ گاهی اوقات مقداری آب و دانه، لبه ی بیرونی پنجره می ریخت و گنجشک ها و کبوترانی که گرسنه بودند، نزدیک می آمدند و غذا می خوردند و این غذا دادن به پرندگان ساعت ها او را سرگرم و خوشحال می کرد.



     مدتی بعد مادربزرگ پنجره ی اتاقی را که رو به کوچه بود، باز کرد و آب و دانه را روی میزی ریخت که داخل اتاق بود و بدین ترتیب در سرما و گرما پرندگان با آسایش بیشتری به غذا خوردن مشغول می شدند و همه از او تشکر می کردند.

     چندسال گذشت. مادربزرگ بیمار شد و همسایگان او را به بیمارستان بردند و فرزندانش را خبر کردند. همه آمدند و با او خداحافظی کردند. مادربزرگ از آن ها خواست خانه را نفروشند و یکی از همسایه ها قبول کند تا وقتی پرندگان به آن خانه رفت و آمد می کنند، برایشان آب و دانه بریزد. اما این شدنی نبود و هیچ کس چنین مسئولیتی را نمی پذیرفت.

     اما فرزندان تصمیم دیگری گرفتند. خانه را ـ پس از رفتن مادربزرگ ـ فروختند و در پارک نزدیک خانه، جایی برای آب و دانه خوردن پرندگان ساختند. هر ماه مبلغی را برای خرید دانه به حساب شهرداری می ریختند و پرندگان بی غذا را مهمان سفره ی مادربزرگ می کردند.


۱۰ تیر ۹۷ ، ۱۹:۰۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

حال ویژه


     یه وقتایی حالی داری که نمی خوای هیچ کس حتی نزدیک ترین افراد به خودت، مثل اعضای خانواده رو ببینی و این اصلا از روی بی معرفتی و قدر نادانی و نمک ناشناسی نیست!
     فقط حالت اون قدر خوب و عالیه که نمی خوای از دستش بدی و می ترسی ازاون حال دور بشی و ابدا نمی خوای اون حال رو با کسی شریک بشی، چون تنهایی لذت بردن توی بعضی لحظه های زندگی حس خاصی بهت می ده و تجربه ی نابیه که ممکنه تکرارشدنی نباشه یا دیر به دیر برات پیش بیاد.
     یا این که اون قدر حالت بده که حتی عزیزترین فرد رو نمی خوای شریک غم و ناراحتیت کنی و می خوای تنهای تنها باشی و اون حس درد و رنج رو به تنهایی تحمل کنی و تا آخر خط بری و راه حل رو خودت پیدا کنی.
     و این برای تو مثل یک چالش سخت و دردناک، اما هیجان آوره که به هیچ وجه نمی خوای از دستش بدی! چون هم شادی و پیروزی و هم غم و شکست، احساسی رو به آدم می دن که خیلی ویژه و شخصیه و نباید اون رو با کسی شریک بشی.
     نکته: اگر می خواهیم دیگران توی لحظه های ناب که به تنهایی نیاز داریم، رعایت حالمون رو بکنند و تنهامون بگذارند؛ خوبه ما هم رعایت حالشون رو بکنیم و مزاحمشون نشیم؛ اما دورادور حواسمون بهشون باشه! تا اگه نیاز به کمک داشتن کمکشون کنیم.

     بعضی وقت ها حال دیگران اون قدر بد می شه که دیگه نمی تونن به تنهایی از زندان تجربیات و احساساتشون بیرون بیان و قدرت منطقی فکر کردن رو از دست می دن و اگه یه آدم مهربون و دلسوز کنارشون نباشه ممکنه به خودشون آسیب بزنن یا رنج زیادی رو تحمل کنند!


۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۱:۵۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

رفتار درست... ؟!

     چند روز پیش از مسیری می گذشتیم که به چراغ قرمز برخوردیم و منتظر شدیم تا چراغ سبز شود. مثل خیلی از نقاط شهر مردان، زنان و کودکانی بین ماشین ها مشغول رفت و آمد و خرید و فروش یا پاک کردن شیشه ی ماشین ها بودند.



     در همان حال آقایی اسفند به دست، در حال گذر از کنار ماشین ما بود و درست همان لحظه خانم بنده مشغول جستجوی کیف شان بودند. آن آقا مدتی منتظر ماند و فکر می کرد، ما در جستجوی پول هستیم تا به ایشان بدهیم. البته پول در کارت بانک بود و ما اصلا پول نقد همراه نداشتیم.

     در همین لحظه چراغ سبز شد و ما مجبور شدیم برویم و در ادامه ی مسیر هم امکان ایستادن نبود. تنها کاری که از مَنِ درمانده برآمد، این بود که شیشه را بدهم پایین و از آن آقای اسفندی عذرخواهی کنم.



     بعد از گذشتن از چراغ تا رسیدن به منزل با خانم بحث کردیم که چرا در آن لحظه باید کیفتان را جستجو کنید و آن سوء تفاهم برای آن آقا پیش بیاید؟!

     گاهی اوقات کار ساده ای را از روی عادت انجام می دهیم و ابدا به دور و بر و اطرافیان خود توجه نداریم که این حرکت یا رفتار ساده ی ما، چه اثر مثبت یا منفی بر آن ها خواهد گذاشت!

     خوب است بیشتر مراقب اطراف خود باشیم و در کارهایمان نیز ـ هر چند ساده و بی اهمیت به نظر برسند ـ بیش از پیش دقت کنیم تا ناخواسته باعث ناراحتی و دلگیری کسی نشویم.


۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۴:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

آدمایی هستند ...

(این متن را یکی از دوستان برایم فرستاده بود و با کمترین تغییر منتشر شد.) 


     آدمایی هستن که :

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ...

     وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده، راهشون رو کج می کنن، از یه طرف دیگه می رَن که اون حیوونکی نپره ...

     اگه یَخَم بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ...

اذیتشون نکنین...

تنهاشون نذارین!

     همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند!

 

     مثل اون راننده تاکسی که حتی اگر دَر ِ ماشینش را محکم ببندی بلند می گه: روز خوبی داشته باشی.

 

     آدمهایی که توی اتوبوس، وقتی تصادفی چشم در چشمشون می شی، دستپاچه رو بر نمیگردونند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

 

     آدمهایی که حواسشون به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشون جا می دهند، گاهی بغلشون می کنند.

 

     دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند،... مثلا می گن این لباس توی ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی ...

 

 

 

     آدمهایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرونه می خرند و با گل می روند خانه.

 

     آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

 

     آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند، که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خطهایی می نویسند، که یعنی هستند؛ کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آورند.

 

     آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

 

     آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

 

 

     همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن!

 

     مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک می دهد…

     اون هایی که وقتی بارون می آد، دستاشون رو به آسمونه.

 

     وقتی بهشون زنگ می زنی، حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب می دن و می گن خوب شد، زنگ زدی باید بلند می شدم.

 

     وقتی یه بچه می بینن، سرشار از شور و شوق می شن و باهاش شروع به بازی می کنند.

 

     آره همین ها هستند که هم دنیا رو زیبا می کنن، هم زندگی رو لذت بخش تر!

 

     وقتی پرنده ای زنده است، مورچه ها را می خورد. وقتی می میرد، مورچه ها او را می خورند.

     یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد اما وقتی زمانش برسد، فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است.

     زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند. در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید. شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد؛ زمان از شما قدرتمندتر است پس خوب باشیم و خوبی کنیم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد!

۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۴:۵۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

الفقر فخری


     پیامبر (ص) در حدیثی فرموده اند: « فقر افتخار من است. » من تصور نمی کنم، جایی که خداوند پیامبرش را « رحمه للعالمین » نامیده است و انسان را اشرف مخلوقات؛ بیاید و فقر، نداری، گرسنگی و بیچارگی را افتخاری برای انسان ها بداند.

     فکر می کنم منظور از فقر در این جا بی پولی و نداری نیست، بلکه منظور نشان دادن نیاز ما به خداوند بی نیاز است و این که ما اسیر دنیا و مادیات نشویم؛ وگرنه استفاده از نعمت های دنیایی حق ماست!

     روایات دیگری نیز داریم که؛ « شکم گرسنه دین و ایمان ندارد. » یا این حدیث که؛ « چیزی نمانده تا فقر به کفر تبدیل شود! » و ... . این جا فقر همان فقر مادی باید باشد و ما تا می توانیم، باید از این فقر فرار کنیم و هیچ گاه بدان راضی نباشیم.

     در این رهگذر بخشی از این روایات را حاکمان و زراندوزان در بین مردم رواج می دهند و تبلیغ می کنند، تا مردم از مال و ثروت و دارایی دوری کنند و زمینه برای ثروت اندوزی خودشان آماده و مهیا گردد.

     ابوذر یار باوفای پیامبر بارها فریاد می زد: تعجب می کنم، در کنار خرابه ی فقرا، حاکمان کاخ های بزرگ و سبز می سازند و این مردم برای گرفتن حق خود هیچ تلاشی نمی کنند!

     جهان هستی برای استفاده ی ما خلق شده است؛ حال آیا ممکن است خداوند به انسان ها بگوید؛ از این نعمت هایی که برایتان آفریده ام، استفاده نکنید و رنج و سختی و عذاب بکشید؟!! اگر این عذاب و سختی را تحمل کردید، در قیامت اجر فراوان تر و بهتر به شما می دهم!! ما می توانیم در دنیا از نعمت های الهی به بهترین شکل استفاده کنیم و در عین حال در مسیر راستی و درستی قدم برداریم.

     در طول تاریخ حاکمان و گروهی از دانشمندان وابسته به آن ها کوشیده اند؛ پاکی، انسانیت، جوانمردی، زندگی سالم و ایمان به خدا را درست مقابل ثروت، دارایی و آسایش و راحتی در دنیا قرار دهند و مردم را از آن نهی کنند و بگویند، اگر می خواهی سالم و پاک باشی و به خدا نزدیک شوی، باید فقیر بمانی و با سختی روزگار بگذرانی. نه ابدا چنین نیست و این سخن از پایه گزاف است.

     مومن کسی است که پول در دستانش فراوان دیده می شود، اما هیچ وقت در قلبش نفوذ نمی کند. یعنی به محض این که کسی نیازمند باشد، بدون پرسش به او کمک می کند.

     این رفتار عالی را در زندگی پیامبر (ص) و معصومین (ع) بسیار دیده و شنیده ایم. امام علی (ع) و فرزندانشان و دیگر ائمه دارایی فراوانی داشتند و کمک های مالی فراوانی به فقرا و نیازمندان می کردند اما هیچگاه برای سکه ای انسانی را نرنجاندند و به او ستم نکردند.


۰۶ تیر ۹۷ ، ۱۴:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

مدعیان فرهنگ

(در حاشیه ی پذیرایی(!) برخی هموطنان از تیم پرتقال شب پیش از مسابقه با ایران)



     هرگاه سخن از ادب و شعور و فرهنگ می شود، ما ایرانیان شعارهای بسیار زیبا سر می دهیم و ادعا می کنیم که از بافرهنگ ترین ملت های دنیاییم و به سابقه ی تمدن و فرهنگ ایرانی اشاره می کنیم و دم از کورش بزرگ و رفتار انسانی او با مردم زیردست و کشورهایی که تصرف می کرد، می زنیم و خود را وارث و دوستدار او می دانیم.


     حتما به خاطر دارید، جهان پهلوان تختی در کشتی با کشتی گیری که عضو مصدوم داشت، جوانمردانه کشتی گرفت و از نقطه ضعف حریف سوء استفاده نکرد و همین رفتار جوانمردانه باعث شد، نام تختی به عنوان یک قهرمان و پهلوان ایرانی در یادها بماند و ما نیز خود را یک ایرانی چون او می دانیم. یا رزمندگانی که هنگام حمله ی شیمیایی ماسک خود را به مردمی می دادند که در منطقه بودند و خود یک عمر درد را مردانه به جان می خریدند و ... .


     اما متاسفانه این ها همه شعارهای خوش آب و رنگی بیش نیستند و برخی اوقات که دچار بحران یا مشکلی می شویم و یا کمی اوضاع به نفع دیگری تغییر می کند و منافع ما کم می شود یا به خطر می افتد، رفتارمان با گفتارمان تفاوت و تناقض می یابد و ناگهان می بینیم، هیولایی چند سر با هیبتی بسیار زشت و وحشتناک از درون ما سر بر می آورد و چنان نعره های وحشتناک می کشد که هیچ موجودی تاب رویارویی با او را ندارد!


     این هیولای درنده زمین و زمان را به هم می ریزد و هیچ موجودی از شرش در امان نیست و در عرض مدتی کوتاه در اطراف خود ویرانه ای بر جای می گذارد که سال ها باید تلاش کرد تا آن را به وضع سابق برگرداند.



این رفتار نابهنجار هم در دنیای واقعی و هم در دنیای مجازی دیده می شود و نشان از آن دارد که:

     1. ما رفتار درست و مودبانه را یا نیاموخته ایم و یا بدان عادت نداریم ـ یعنی در ما نهادینه نشده است ـ و همان را ناخواسته با اعمال خود، به فرزندانمان می آموزیم و این فرآیند نادرست تا ابد ادامه خواهد داشت.

     2. همان گونه که از قدیم گفته اند؛ دشنام دادن نشانه ی ضعف است و شاید ما به دلیل ضعف، به جای مبارزه ی رویاروی و جوانمردانه، سعی می کنیم از روش های ـ نه چندان درست ـ که خودمان می پسندیم، برای دست یافتن به نتیجه استفاده کنیم.

     3. در طول زمان ارزش ها در بین مردم ما دگرگون شده اند و شاید امروز درست و انسانی رفتار کردن، نه تنها نشانه ی فرهنگ نباشد، بلکه از آن به ترسو و بزدل بودن یا ناتوانی تعبیر شود و رفتار نادرست ارزش محسوب شود.

     4. ... .



     البته بعضی اوقات برای کمک به همنوعان، چنان از جان مایه می گذاریم که نظیرش در هیچ جای دنیا دیده نمی شود. برای نمونه هنگام بلایای طبیعی چون: سیل و زلزله یا جنگ و آتش سوزی و ... مردم ما از هر رنگ و قوم و نژاد با هم یکدل شده و به یاری آسیب دیدگان می شتابند.

     این ویژگی مردم ما باعث افتخار است، اما برای چنین ملتی همان یک رفتار نادرست و نامودبانه هم زیاد است و نباید تکرار شود. امیدواریم، بهتر از این باشیم که اکنون هستیم!


۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۱:۱۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سعید بیگی

محبت بی بهانه


     خوب می دانیم، محبت چند نوع است و بهترین و عالی ترین نوع آن « محبت بی چشم داشت » یا « بی بهانه » است. یعنی وقتی ما به کسی خوبی می کنیم، ابدا از او انتظار جبران لطف و مهربانی خودمان را نداریم. این نوع محبت و مهربانی در بین انسان ها قطعا رنگ و بوی خدایی دارد، یعنی از جنس محبت خداست.



     به عبارت دیگر کسانی که به خدا نزدیک باشند و دوست او حساب شوند، این گونه محبت می کنند. این افراد یا پیامبران و اولیای خدایند و یا کسانی که به اولیای خدا بسیار نزدیکند. انسان های نیک و بزرگ منشی که بدون انتظار جبران خوبی هایشان، به دیگران محبت می کنند.



     اما مهم ترین گروهی که اهل « محبت بی بهانه » یا « بی چشم داشت » هستند، عزیز ترین عزیزان مایند؛ یعنی « پدر » و « مادر »!! حال اگر کمی دقت کنیم، جنس و نوع محبت عالی و الهی را به یاد خواهیم آورد. همان لطف و محبتی که پدران و مادرانمان به ما داشتند. اکنون باید به یاد آورده باشید که چگونه برای من و شمایی که کودکی کم توان و ضعیف بودیم؛ زحمت کشیدند و مانند پروانه ای عاشق که به دور شمع می گردد؛ اطراف ما چرخیدند و عمر و توان و جوانی خود را به پای ما ریختند.



     حال نوبت ماست که پروانه ی شمع وجودشان شویم و نگذاریم حتی اندکی رنج و سختی را تحمل کنند. این بزرگواران از ما جز محبت نمی خواهند و ما این مرهم دردهای دوران پیریشان را از آنان دریغ نخواهیم کرد!



۰۳ تیر ۹۷ ، ۲۱:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی ...


     بنا بر گفته ی زیبای باباطاهر همدانی، شاعر بزرگ قرن جهارم و پنجم هجری قمری، مهر و محبتی که یک طرفه باشد؛ انسان را گرفتار دردسر می سازد و این مهرورزی به سرانجام خوبی ختم نمی شود.


     مهربانی یعنی محبت کردن و محبت دیدن. یعنی انسان هم از محبت کردن لذت می برد و هم از محبت دیدن. حال تصور کنید، انسانی فرد دیگری را دوست دارد، اما طرف مقابل هیچ علاقه ای به او ندارد. نفر اول فقط محبت می ورزد و هیچ محبتی نمی بیند و نفر دوم فقط محبت می بیند و هیچ محبتی نمی کند. یعنی هیچ یک از طرفین از دو جنبه ی محبت بهره مند نمی شوند.


     به عبارت دیگر هیچ کدام از این دو نفر نهایت عشق و محبت را درک نخواهند کرد. عشق و محبت اگر دو سویه باشد، هر دو طرف را به کمال می رساند و طرفین هم از محبت کردن و هم از محبت دیدن بهره مند خواهند شد و این کمال محبت است!


     وقتی عشق و محبت دوطرفه باشد؛ بدین معناست، که فرد هم از دوست داشتن و هم از دوست داشته شدن لذت می برد و بدان راضی است. اما در عشق و محبت یک طرفه، یا دیگری را دوست ندارد، یا نمی خواهد او را دوست بدارند و اگر طرف مقابل هر یک از این راه ها را برگزید و به میل خود پیش رفت، دچار گرفتاری خواهد شد ... !


۰۳ تیر ۹۷ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی

بهانه ی محبت

     در پُست پیشین از زنگ انشا و پیک بهاری یا پیک نوروزی گفتیم و خاطرات شیرین مشترکی که با این ها داریم. یکی از راه های نزدیک شدن و محبت کردن به دیگران، پیدا کردن نقاط مشترک هر چند ناچیز و کوچک است و ما که این تجربیات مشترک را از سر گذرانده ایم، می توانیم از آن ها به عنوان پنجره ای برای یک سلام گرم و گفتگوی کوتاه دوستانه استفاده کنیم.


     روشن است که این تجربیات باعث دوستی عمیق و صمیمیت فراوان بین ما نمی شود، اما بهانه ای است برای نزدیک شدن به هم؛ به اندازه ای که، وقتی از سر ناچاری باید چند ساعت کنار هم بنشینیم؛ از تجربیات مشترک سخن بگوییم و وقتمان را با سخنان مهرآمیز پر کنیم. از طرفی اگر با کسی این همراهی و همسایگی چند ساعته را داشتیم، نباید زیاد صمیمی شویم و رفت و آمد خانوادگی برقرارکنیم!

     و کلام آخر این که، یک لبخند کمترین هدیه به کسانی است؛ که ما را می شناسند و آنان که ما را نمی شناسند، اما ساعاتی در کنار ما بوده یا هستند و چه بهتر که با یک حس خوب در کنار هم بنشینیم و روزمان را سپری کنیم!


۰۲ تیر ۹۷ ، ۱۷:۴۴ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سعید بیگی